Saturday, March 08, 2003

يه عقد سياه ، با تبخير چاي تنبونشو روي ليوان كشيده پائين
تلنبار ته سيگار ، بوي تعفن ، بوي سم
تك سرفه ، يكي ديگه ، اين يكي بلندتر
سرش رو خم مي كنه . هاله قرمز دور فيلترها ، مي شمره .
زنجيروآويزي كه هميشه توي گودي سينه اش مي نشست .
يكي پاره واون يكي پشت ورو اقتاده . حقير.
نشانه صبوري ، ته بشقاب تكه هاي هندسي از پوست پرتقال ساخته .
چراغ رو خاموش مي كنه .
لم مي ده روي مبل . درست همون جايي كه او نشسته بود.
شروع مي كنه به حرف زدن .
همه اون چيزهايي كه نگفته و نشنيده مونده بود .
مي شمره .
درست به تعداد ته سيگارهاست !
سيگاري ديگه روشن مي كنه ...

Wednesday, March 05, 2003

زمين گرم ، شيشه سرد، هوا ولرم ، تصوير رنگي ، صدا بم .
تصوير : شش تا گل پامچال ، زرد ، بنفش ، سفيد دوتا ، قرمز دوتا.
يك نگاه گره خورده به تصوير
دستي برشانه نگاهش مي خورد . روي برمي گرداند .
همچنان گل هاي پامچال درتصوير مي مانند.
كسي بند كفشهايش را مي گشايد .
به آرامي روي زمين قرارمي گيرد .
همچنان زمين گرم است و حتي گرمتر.
كسي با شيشه ، كسي با هوا كاري ندارد.
كسي وارد مي شود.
گلهاي پامچال را مي برد .
همچنان شيشه سرد، هوا ولرم وصدا بم است .
دستي برشانه نگاهش مي خورد . روي برمي گرداند .
همچنان تصوير باقيست .

*
(در آشپزخانه )
با هزار آوا و هزار لحن گفت : فكر مي كني همه بايد ازت بترسن ؟
بعد نوبت من شد . با دو هزار آوا و دو هزار لحن گفتم : فكر مي كني همه بايد ازت بترسن ؟
**
(تو اتاق پشت كامپيوتر):
قرار گذاشتيم بريم يه كافي شاپ خوب به سلامتي اينهمه ديوانگي و اينهمه سلامت، قهوه ي نابي بزنيم .
***
كاش الان مست بوديم .
****
كاش الان يه جاي دوري بوديم .
*****
كاش الان تلفني كه زنگ نمي خوره توجهم رو جلب نمي كرد.
******
كاش اين پسره كه توي اين شهر كتاب نوار مي فروشه با ما دوست بود.
*******
كاش ...... الان اينجا بود .
********
كاش اين سيگار تموم نمي شد.
*********
كاش الان خونه بي بي گل بوديم .
**********
كاش يه آدم پايه پيدا مي شد .
***********
كاش الان مست ، پاتيل ، توي يك پاب خيلي باحال بوديم و اين موزيك هم كه الان هست همچنان بود.
************
چي كمه ؟ چي كمه كه اينهمه كاش . كاش . كاش ........... داريم ؟

- بعد از اينهمه كاش كه نصفش مال يوني بود . شروع كرده به گند زدن به تخيلاتمون . براي ...... سبيل مي ذاره و بد تيپ ترين مرد دنيا رو ازش مي سازه . كه مبادا يادمون بره كه همه اين كاشها هم به شرطي و شروطي كاش مي مونن . دوباره بر مي گرديم همون جايي كه بوديم .

Tuesday, March 04, 2003

مبتكر بودن خيلي مهمه .
مخصوصا مبتكر لحظات خاصي بودن .
مبتكر فضاهاي پراز حس و حال بودن .
مبتكر حوادثي بودن كه روزي نوستالژيك مي شوند.
مثلا اوني كه براي اولين بار تمام گلهاي يه گلفروش رو براي معشوق مي خره يك مبتكره.
يا اوني كه براي اولين بار تابلوي كوچه اي كه به نام معشوق بوده را شبانه مي دزده .
يا اوني كه براي اولين بار شراب رو به يك جمع دونفره مهمان مي كنه .
يا اوني كه براي اولين بار براي معشوق آهنگ مي سازه .
يا اوني كه براي اولين بار براي معشوق شعر مي گه .
يا اوني كه براي اولين بار چله مي نشينه .
يا اوني كه براي اولين بار در آسانسور بين طبقات سكس رو طراحي مي كنه.
يا اوني كه براي اولين بار گيتارشو مي ياره تو ماشين و ته يه كوچه بن بست هي مي زنه و هي مي زنه .
يا اوني كه براي اولين بار هزار فرسنگ راه مي ره تا به معشوق بگه . من هستم .
يا اوني كه براي اولين بار سورپرايز پارتي مي گيره .
يا اوني كه زير بالشتون يه يادداشت كوچيك مي ذاره و مي ره .
يا اوني كه ....
**
ابتكارات كمك بزرگي به جامعه بشري كردن .
غير از اونجايي كه جلوي خلاقيت رو مي گيرند .
غير از اونجايي كه از آدمها مصرف كننده صرف ساخته اند .
غير از اونجايي كه جلوي تلاشهاي بيشتر رو گرفته اند .
***
در يك رابطه دوستانه ، عاشقانه و حتي رسمي هم بايد مبتكر بود.
تمام جذابيت و بقاي يك رابطه به ميزان خلاقيت دو طرف بستگي داره .
****
هميشه يه عده مبتكر ، عده بيشتري توليد كننده و عده زيادي مصرف كننده بوده اند .
*****
احساسي كه از توليد يك آبميوه گيري بهتون دست مي ده خيلي متفاوته نسبت به احساسي كه از توليد يه لحظه عاشقانه بهتون دست مي ده .
در دومي يه تعصبي دخيله كه با كپي رايت و ثبت و... هم درمان نمي شه .
******
روزي كه ديديد كه از اينكه ابتكارات شما به آساني بازتوليد مي شه ، فراگير مي شه ، مي توانيد غصه نخوريد .
امتياز باز توليد را مي توان به ديگران واگذار كرد .

Monday, March 03, 2003

تمام مدت كه خوابيده بودم . دستم زير سرم بود . خواب خواب رفته بود .
سنگين سنگين . بلندش كردم . سنگيني اش رو حس كردم و تالاپي افتاد .
باز امتحان كردم . بازهم همون وزن رو داشت .
يه غلت زدم . اينبار سرم زير دستم خواب خواب رفت .