Tuesday, September 22, 2009

بماند که چه شد که بنفشه آفریقایی شد این که شد، یعنی تعریف جدیدی در فرهنگ لغات من پیدا کرد و بالاخره راه و جای خودش را به روی میز من باز کرد.

همیشه فکر می کردم گل پر ناز و اطفاری باشد و توجه عاشقانه ای از جنسی که او بلد است می خواهد تا بماند و گل بدهد.
من؟ من همیشه گفته ام که ناز شستم سبز نیست. اما این خانم همکارم دستم را توی پوست گردو گذاشت. دو تا گلدان ( گلدون)‌. یکی شان با پرزهای آشکارتر و سبز پر رنگ تر و دیگری سر به هوا تر. اولی برای بار دوم است که گل می دهد. گلهای بنفش که کاملا به اسمش می آید و آن دیگری همینطور سر به هوا گاهی رو به پنجره می چرخید. آنقدر بی خیال بود که گفتم احتمالا نر است ( اصلا نمی دانم که نر و ماده دارند یا نه ... اما داستان من باید جور می شد) تا اینکه غنچه داد، آنهم نه یکی و دوتا ...خیلیییییی... و در این چند روزه بی سر و صدا گلهای صورتی اش که کم از ظرافت ارکیده و نرگس و همه گلهای شیک و پیک دنیا ندارند در آمده اند. فعلا سه تا... باز هم در راهند و نمی دانند با حال من چه می کنند. چقدر می چسبد اینکه بدانی خیلی هم ناز شستت بی حیات نیست و تو هم می توانی بنفشه آفریقایی را به گل بنشانی.

لابد اینهمه دل نازکی این روزها هم از به عزا نشستن در غربت می آید. ..

1 Comments:

At 10:32 AM, September 24, 2009 , Blogger (Goldoon) گلدون said...

Thanks dear for your comment

 

Post a Comment

<< Home