روز تولدش گفت:
« آنقدر مرگ واقعي است که عقلانيت ما را بر مي انگيزد.»
و بعد نجواي نرمش که :
« از او که مي ميرد اگرچه که قديس نمي سازيم و يادمان بماند که او هم آنقدر داشت براي آزارمان . مگرنه که همه مان داريم . حالا که ديگر جاي نفرت نمي ماند. همانقدر يا شايدم کمتر از آن : عشق به خود را افزون کن. »
Nahayat
Thursday, July 28, 2005
Wednesday, July 27, 2005
Inja hataaa, Editor Farsi ham farsi neminevise, man ke jaaye khod daare, man ke az hameye donyaa kooli nagereftam ke nevisande shavam, ba hamin zabaan gom o por topghe fingilish minegaaram;
daastaanam naaghese, baraaye avalin baar yaa shaayadam chandomin baar ast ke dobaare mikhaanam, nemikhaam injaa bezaaramesh, gozaashtamash baraaye naaghedi ke nemishenaasamesh, mokhaatabi ke doostam ham nadaarad,daastaan shoroo mishavad vaghti ke :
Engaar ke goft " HAAH !"
dast gozaasht rooye paahaaee ke az horme aftaab daaghe daagh shode bood, anhaa ro kami be aghab keshid, dasthaa sorid taa rooye zanoohaa. hamoon joor neshast khire be jolo, rangin kamaane ghatreye charbi, rooye shishe bordash ta hamaan lahze ke goft HAAH!
..........
edaame daarad
Monday, July 25, 2005
من از « او » رسما عذرخواهي مي کنم که در فاصله ميان دو شک نظر گذاشت و بعد هم که متن قبلي بي دم شد.
اين مرض « من» است که از شر سردرد مي نويسم و بعد از تهوع پاک مي کنم و اينها .
او ! معذرت مي خوام !
اين مرض « من» است که از شر سردرد مي نويسم و بعد از تهوع پاک مي کنم و اينها .
او ! معذرت مي خوام !
Sunday, July 24, 2005
يک حالت عجيبي شبيه به سر درد يا شبيه به حالت تهوع و يا هيچ کدام. دوباره چشمهايش را بست و به خواب فرو رفت. يک ساعتي گذشته بود که چشمهايش را باز کرد و خيره به نور شديد تلويزيون شد. بلند شد، دفتر تلفنش را باز کرد و سيگارش را روشن کرد و شماره گرفت. بوووووق ... بوووووق.......و باز هم بوووووق و بالاخره صداي پيغام گير. صدايش صاف نمي شد ، کمي مکث کرد و بعد از يک اهمي که کرد پيغام خلاصه اي گذاشت. شماره بعدي را تا نيمه گرفت و قطع کرد، نه صدايش صاف مي شد و نه حالش جا بود. چراغ قرمز کوچک چشمک مي زد. به پيغام گوش کرد. چطور نشنيده بود. حتما خوابش سنگين بوده . سرش سنگين شد. درد پيچيد توي شقيقه اش. حالا يک تلفن ديگر هم بايد مي زد. بايد خيلي کارها مي کرد. ديگر به خودش حق نمي داد. دستي به .........delam yeho khaast ke ino paak konam