Friday, January 23, 2009

مدل عاشقانه های من با تو

یک دونه از آن «احوال شریف » های مهربانتان برای ما اس ام اس کنید.

کاش الان تازه از حمام در آمده بودی و یک تی شرت مشکی خیلی تمیز پوشیده بودی و رویش یک دونه کشمیر گرم و نرم. خوش بو. بعد یک جایی بودیم مثل روی صندلی تاکسی های تهران،‌ یک کم امن تر. نه خیلی امن تر و من نه از روی ترس که از روی این همه حال خوش، دماغم را می چسباندم به گرمای بغلت.

وقتی دلم اینجوری می شود تصویر کفشهایم را می بینم که فید می شود و نگاهم می افتد به سوراخ کف باجه تلفن عمومی و جوی آب زیرش و آن یک قطره آبی که هیچ وقت از سوراخ رد نمی شد و بعد .....دلم می افتد کف دستم و سکوت......مکالمه های از راه دورمان را بگو.... چه حال نابی بود.

وقتی برایت می گویم که اولین متلک خارجی ام را بسان سر کوچه ای های محله قدیمی مان شنیدم ... انگشتت را می کشی دور لبم، لبخند می زنی و می گویی ، آخییییی... حیوونییییی... چقدر دلش تو را خواسته .... و من قند توی دلم آب می شود که چطور تو همیشه طرف عاشقانه اتفاقات را می بینی ...