Wednesday, March 21, 2007

سلام و سال نو مبارک.

----

سفره هفت سین هم چیدیم. بچه ها هم آمدند و رفتند. جای چند نفر خالی بود. سال دیگه حافظش رو هم می دیم مهمون خارجی بخونه!

-----

شاعر* می گه :
دریای خزر گردم. خواهی تو اگر جونم.
....... خواهی تو اگر جونم ....
.....خواهی تو اگر جونم .....خواهی تو اگر جونم ....
حالا هی به قد و قواره ما گیر نده که چرا از یک کف دست چاله هم کمتریم. نمی خواهی تو اگر جونم، و رنه خزر که سهله، یک روز ارس گردم ، اطراف تو را گردم!!

----

اونی که فقط وقتی با آدمها کار داره می ره سراغشون رو یادته؟ دیکته بود که فقط تک ماده نداشت. اسمش رو گذاشتیم خدیجه که همونقدر یادمان برودش، هیچ کس دوستش نداشت. باید کمی هم بیشتر مسخره شود، مثل سیاهی لشگر سر صحنه که گوزید و گذشت. پس خدیجه را هم می گذاریم ، امیرحسین. دفعه دیگه که کسی گفتش. رگهای دستم روی پیشانیم نمی زند که عمو چمی هم ردش را بخواند. شانه ای بالا می اندازیم که بزرگ شدیم دیگر. خدیجه مال سوم دبستان بود.

-----

از اینکه دیگه دوستت نداشته باشم دلم می گرفت، حالا هم اکثرا بهم بر می خوره که اینقدر اشتباه کردم. اما دردسرش کمتر از توجیه های چپ و راستیه که برای اداهات باید بیاریم. سپنتا پونزده تا.

----

بهترین آرزوی سال نوی امسال: امیدوارم بزرگ شی امسال که اینقدر غصه نخوری دیگه.

----

اگر واقعا لازمه که تولد و سال نو و اینا باعث شه که تصمیمی بگیریم، من هم تصمیم می گیرم.

--------

از ماهی ها هم امسال نمی نویسیم که عمرشان طولانی شود.

--------

بازم سال نو مبارک.


*‌ محسن نامجو