Friday, January 16, 2004

از اون موقعيت هاي خيلي بي ربط درست يک بار ديگه برايش پيش آمده بود. درست چيزي شبيه يک توپ درسته توي گلويش ايستاده بود و نه پائين تر مي رفت و نه بالاتر. از تکرار اين حال آنهم در اين موقع از روز و در اين موقعيت اصلا راضي نبود. نمي شد کاري کرد. انگار که هجوم اين حس همه قدرتش را مي گرفت . تنها مي شد. غمگين و خسته. سراغ هر کاري و هرکسي رفتن هم در همان ابتداي نيت کردنش محو مي شد. بايد مي نشست . فکر مي کرد. حوصله اش را سر مي برد. قورتش مي داد و بيرون مي زد. حتي اگر همه چيز نقش بر آب شده بود. چقدر دلش کمي از حال ديشب و ديروز و امروزش را مي خواست . اما امشب قصه ديگري بود. همان انتهاي حلقه احوالش . انگار تا نمي آمد و امانش را نمي بريد دست بردارش نبود. شمردن هم افاقه نمي کرد. اين شمردن از يک تا سه و بلند شدن از جا .... دريغ از حسي و حالي و حرکتي. نه حسي ... چرا .. به اينجا که مي رسيد. سرش را فرو مي کرد. نگاهي به احوالش و مي ديد که همه درها چهارطاق باز و کوران و باد وسوز و سرماست و فقط او گوشه هاي کتش را بالا زده . سر درگريبان فرو کرده .. و آنقدر فرو کرده که فقط دو چشم براق خيره به او باقي مانده . و آن تنهايي بود که هيچ وقت نمي رفت . اما کاش امشب او هم رفته بود.

Wednesday, January 14, 2004

گاهي بهتره پيغام گير رو خالي کنين تو سطل آشغال .... همينطوري ... کلا
------

۱- بيب ...
خيلي شمردم . به جان خودت خيلي شمردم ( تا جون از کونت در ره ). فايده نداشت. تو اين کاره نيستي . منم خيلي اين کاره نيستم . دارم تصميم مي گيرم که بي خيال هر چي انتظار بشم . ( به تخمم )
۲- بيب ....
الو .... الو ..... اينجا بوي گوز مي ياد .... چي کار کنم ؟!!( هوا کن )
۳- بيب....
.......................( فوت بود!)
۴- بيب ....
بذار برات بگم . ماجراي طرف رو ... تو سرو کلم مي زنه . اما تو کارم نيست . همينطوري الکي الکي ... ولي من ازش بدم نمي ياد. گفتم برام ايميل زده ؟!!! برو چک کن . (چشم)
۵- بيب ...
بدو بيا ... اين هفته تنها نموني ها . ودکا بزنيم و بريم بيرون . اينقدر هم فکر مشکلاتت نباش بابا ... پير مي شي ها .( شديم رفت )
۶- بيب ...
قربونت برم که دلت اون مرتيکه رو مي خواد . ولش کن بيا بريم جلوتر بهترش رو دارن خودم برات مي گيرم !!!( من همينو مي خوام )
۷- بيب ....
الو .. من دارم هنوز مي شمرم ها ... اگه زنگ نزني ... با اين که سخته ... خداحافظ
( خير پيش)
۸- بيب ...
سلام خوشگلم . دلم برات يه ذره شده . رفتي ايميل رو چک کردي ؟
۹- بيب...
سلام . کجايي ؟ گفتم برات يه پوستر خريدم ؟ !! البته ارغي خواب ديده النگو خريدم !
۱۰- بيب ...
الو ... سلام داداش . نبينم کمي غم داري . چقدر دلم سوخته براي اونهمه لحظاتي که مي شد نشست يه گپ حسابي زد . مي شد ؟!!! نه نمي شد ! ( نه بابا... با اينهمه گرفتاري همين تو يکي رو کم داشتم !)
۱۱- بيب ...
من غريبه ام !!! ها ها ها ( زهر مار ) دلت مي خواست غريبه بودااااا!!! هي هي هي
۱۲- بيب ...
آقا من حوصله آشپزي ندارم ... دارم مي ميرم از گشنگي .. مردم بس که سيگار کشيدم ... راستي يه زنگ به من بزن ! ( آخر زخم معده مي گيري ها )
۱۳- بيب ...
آخ آخ آخ ... پوستر ال پاچينو خريدم ... زدم بالاي تختم ... براي تو هم که گفتم ..جاني دپ خريدم .( اي ول )

-----
اولا نمي دونم چرا هميشه رو ۱۳ تا تموم مي شه
دوما نمي دونم چرا اينقدر حرف الکي
سوما نمي دونم جواب اين مزخرفات رو چي بدم
چهارمي اينکه من فقط گفته بودم ... بعد از شنيدن صداي بيب ... هرچي دلتون خواست بگين !!
پنجم هم اينکه اون توي پرانتز ها رو نا خود اگاه در جوابشون مي گفتم !

* به خدا شما مجبور نيستين چيزي بگين ! مگر نا خودآگاه !!!

Tuesday, January 13, 2004

من از اين هم گرفتارتر نديده بودم . اما هر مگسي که باشد . حالا تو بگو که باشد.
اما نه عصباني مي خواهمش همي .