Friday, October 31, 2003

توضیح دادم خدمتتون سرکار خانم .
یا سیاه . یا سفید . یا خاکستری .از این سه حالت که خارج نیست .
من خاکستری رو انتخاب کردم .
سیاه که خیلی بد بود. یه بار اون گفت سیاه . منم گفتم باشه . خودش اومد گفت سیاه نه .
نمی فهمم وقتی می گن سیاه نه . یعنی سفید ؟
خوب من هم مطمئن بودم که معنی این که مثلا دلم برات تنگ شده . این نیست که می خوام تا آخر عمرم با تو باشم و از عشق تو می میرم و بدون تو لحظاتم نمی گذره و .......
ولی خوب آدم خر می شه دیگه .
خوب چون خیلی مواظب بودم فهمیدم که نباید تب کنم و ........ ولی سخته . هی یکی بهت بگه قربونت برم و دوست دارم و خوشگل منی و ....ولی تو بخوای همه اینها رو سفید نبینی . چون سیاه نبودن که دلیل بر سفید بودن نمی شه !
اگه یه ذره عقل داشته باشی . عین خود من . می گی نه سیاه نه سفید. اصلا خاکستری .
هر کی سی خودش . این احساسات قلمبه هم این وسط گاهی عمل کنه و خیلی خوبه .
بعد هرچی فیلم می بینی و هر چی موزیک گوش می دی و هر چی مهمونی می ری و هرچی ... هی یاد طرف نمی افتی . چون اگه یادش بیفتی باید بهش زنگ بزنی . باید ببینیش . باید ببوسیش . باید .....
نمی شه که . پس وقتی در عمل خاکستری می شین . ذهنتم خاکستری کن.
جدی می گم . اگه ذهنت خاکستری نشه دهنت صافه . چون باید فهم کنی . نه می تونی خودت رو زیادی لوس کنی . نه قهر کنی . نه ناله کنی . نه زیادی عاشق بازی دربیاری . هر کدوم که یه ذره کم و زیاد می شه . انگاراین خاکستری رو سیاه یا سفیدش رو کم وزیاد می کنی . یه طیفه ..
آخ گفتم طیف ... دقیقا همینه . مشکل انتخاب خاکستری بودن و خاکستری کردن و خاکستری موندن اینه .
سیاه : سیاهه
سفید : سفیده
اما این خوارکسه خاکستری : طیف داره . هزار طیف . این وسط کلی جای کس کلک بازی داره .
می شه دو در کرد و مطمئن بود که طرف تخم نمی کنه حرف بزنه . چون سفید که نیست روابط . خاکستریه
می شه هروقت حال کرد . زنگ زد . هر وقت حال نکرد زنگ نزد. چون سفید که نیست روابط . خاکستریه
می شه با طرف مهمونی نرفت . از دیگران قایمش کرد . پاش وانستاد . کنارش با چند نفر دیگه هم تیک زد.
چون سفید که نیست روابط . خاکستریه.
نمی شه دعوا کرد و طرف رو شست و گذاشت کنار . چون سیاه که نیست روابط . خاکستریه .
نمی شه وقتی طرف هیچ خطایی ظاهرا نمی کنه ولی بهت توهین می شه . کاری بکنی . چون روابط رو خودت خاکستری انتخاب کردی . حالا خیلی غیر منطقی از آب در میای اگه یکهو بگی :
خاک تو سرت کنن که لیاقت رابطه سفید نداری .
تو اصلا فهم رابطه سفید نداری .
برو بابا دیگه باهات سفید نیستم . تو که با من اینطوری می کنی .
دیگه برو . از این به بعد سیاه
دلم خواست این کار رو بکنم . به تو چه سیاه بدبخت !
و.........
خلاصه این خاکستری که از رنگهای روابط روشنفکرانه ومتجددانه است . و حتی در این رابطه خاکستری می شه تو رختخواب هم با هم رفت ولی هیچ ادعای رابطه سفید بودن نداشت . بعدش هم اصلا نمی شه تو گوش طرف زد که احمق ، سوء استفاده چی . کثافت ............ و رفت سیاه شد .
این روابط خاکستری بیشتر مبنا شون نیازهای پنهان و آشکاری است که هیچ یک از طرفین مطمئن نیستن که دیگری از پس برآورده کردن آنها بر می یاد یا نه . یه جور حفظ رابطه برای وقت مباداست انگار.
مگر یه مورد خوب پیدا شه که بشه به خاطرش . این خاکستری ها رو راحت حل وفصل کرد. کاری نداره که این خاکستری اینقدر طیف داره . بیا و ببین .
فورا اسمش می شه دوست معمولی . یه رختخواب رو حذف می کنی . انگار نه انگار .
آره سرکار خانم .
شما که دیشب بهتون اصلا خوش نگذشت . چون طرف خیلی دیگه خاکستری شده بود. باید بری یه سری طرف رو قهوه ای کنی . این قهوه ای هم رنگه . نمی شه که ........... استغفرالله . دهن منو باز نکنین .
بله . می گفتم .
یا تخم داشته باشه آدم . تنهایی رو به جون بخره . و با آدمها سیاه باشه . تا یه رابطه سفید درست و درمون رو بتونه بسازه .
یا اگه دلش نمی خواد ویا خیلی از تنهایی می ترسه و یا خیلی خوش اشتهاست . روابط خاکستری جواب می دن ولی باید مواظب باشین که روابط خاکستری با آدمهایی که واقعا دوستشان دارین خیلی موفق نیست .
بالاخره منفجر می شین . مگه می شه . له له بزنی که یکی رو ببینی . بعد که دیدیش . خاکستری خاکستری .
بگین سلام . بگین خداحافظ و اصلا .............. با این مدلش ترجیحا همون سیاه سفید باشین بهتره .
این روابط خاکستری ریشه شون بر می گرده به خوار کسه ی . که در اثر مرور استعمال شده خاکستری .
اگه واردش می شین . باید بلدش باشین !!
بعله سرکار خانم . می گفتم خدمتتون . شما فعلا این جناب که دیشب ...........

Tuesday, October 28, 2003

قدیمیا می گفتن : هم نامه نانوشته خوانی !!!
جدیدیا می گن : هم وبلاگ نوشته خوانی !!!

*
اسمش چی بود؟
جسارت؟ حماقت ؟ شجاعت ؟ صراحت ؟ دیوانگی ؟ یا شایدم اصلا بی تفاوتی ؟!
اسمش چی بود؟
هرچی بود...
کاری می کرد که ، درست همان کاری را که دلت می خواهد بکنی .
حتی اگر از چشم دیگران پنهانش کنی . درهفتمین پستوی پنجم !

**
اینجا رو می شناسم .
فقط پشتم به آن تخت است .
بیرون هوا تاریک شده .
اینجا چراغ روشن است .
موسیقی از سرزمین دور می آید.
گوش من چند پرده پائین تر می شنود.
چشمانم نیمه باز خیرگی را تمرین می کند.
سقف کوتاه تر از آسمان است . خیلی کوتاه تر.
کسی فریاد می زند.
بوی روغن داغ می آید.
کسی کوپن کهنه می فروشد.
ته باغ روبرو کسی سه روزاست دنبال گنج می گردد.
جنگ تمام شده.
زرشک گران شده .
حوصله من سررفته .
روزنامه راکنار می گذارم.
دوباره پشتم به تخت است .
بعد از ظهر به سر نمی آید.

***
این دیگه کابوس نیست
بخشی از زندگی است
آن بخشی که دوستش ندارم
نمی رم سراغش .
زندگی اش نمی کنم
شبها خودش می یاد به خوابم .

****
تو که شبها به خوابم می آی
دستتو حلقه می کنی دور کمرم.
چند تا سوال دارم !
- چرا هر شب با یه قیافه جدید می یای ؟
- چرا تا با هم تنها می شیم ، خاله جون سرزده می یاد تو ؟
*****