نمیدانستم میزان "رنجشی" که به دل دارد چقدر است و نمیدانستم که بعد از غافلگیری چه عکسالعملی نشان خواهد داد: آیا میگذارد تا بنشینم و حرف بزنم و سوءتفاهم را رفع کنم یا از حقهای که خورده به خشم میآید و دست خالی روانهام می کند؟ به هر حال تصمیم رفته بودم تا از تمام نیروهای خفیه، انرژیهای کیهانی، جادوی طنز، تجربههای ریز و درشت و خلاصه همهی داشتههایم استفاده کنم تا آن دلآزرده، خوشحال به خانهاش برگردد.
کلا که ربطی ندارد به این یه پست . اما هوس کردم کمپین کنم در وبلاگ تک خواننده خودم برای توکستانی