Wednesday, December 14, 2005

اگر لغت باتلاق اينقدر کليشه نشده بود الان مي کوبوندمش وسط اين مکالمه و مي گفتم که درست شبيه به باتلاقه هر چي بيشتر دست و پا مي زني که ازش فرار کني بيشتر توش فرو مي ري. يا حتي از لغت درد استفاده مي کردم از اونهايي که هر چي عکس مي گيري و راديولوژي و سونوگرافي و همه اونهايي که من بلد نيستم رو مي کني باز هم هيچ چيزي نشون نمي ده و دکتر اگر مهربون باشه خيره مي شه توي چشمهات و مي گه عصبيه و اگر عوضي باشه هميجور که قرص اعصاب خط خطي مي کنه تکرار مي کنه که عصبيه و اگر هم آدم حسابي باشه با يه جمله اشکت رو در مياره و مي گي آره ! شايد. اما باز هم مي ياي خونه و مي بيني که درد مي کنه . درد هم انگار يه چيزيه که مربوط به سيستم عصبي مي شه و هر چي که هست بالاخره يه جايي درد مي کنه يه جايي که مي توني لمسش کني. اما دليلش رو نه. شايدم اصلا از لغت تنهايي استفاده مي کردم و مي گفتم که عين تنهايي مي مونه ، هر چي تنهاتر مي شي و تنهايي ات واقعي تر مي شه و از آن تنهايي ها نيست که در دورت شلوغه و احساس تنهايي مي کني . بيشتر دلت مي خواد تنها باشي. عصبي ديگه !
خلاصه که اين حال تو رو نازنين من با هيچ کدوم از اينها نمي شه توضيح داد. اينکه دو هفته است نقشه کشيدي که قبل از تعطيلات يه ايميل به همه دوستهات بزني و باهاشون بري بيرون و هنوز که هنوزه اين کار رو نکردي. دلت نمي خواد. دست و دلت به سمت هيچ معاشرتي نمي ره . مي ري يه مشت خل و چل رو دور خودت جمع مي کني که تازه اگر بخوام خوب حاليت کنم بايد همين جور که سرم پائينه بگم : عصبي جانم عصبي!
شنيدم که مي گفتي که مي خواي به تلفن رو قطع کني و در رو باز نکني و بري جلوي آينه سرت رو از ته بتراشي و بس بشيني تو خونه و اگر هم راه رفتي همين جور کون لخت کون لخت سبک تر از آتيش شي و سرد تر از قاب پنجره.
اما من باهات ديگه از کليشه و نماد حرف نمي زنم . من از خودت برات مي گم که همه چيز آسون شه . خرج راديولوژي و سونوگرافيش رو هم بذار جيبت!
دو تا چيز توي دنيا خوشحالت نمي کنه اما حتما خوشحالت نگه مي داره : يکي زندگي که يکسره خر حمالي باشه که مغز اصلا فرصت کار کردن نداشته باشه و توي همان مدار شاديش بس بشينه ، ديگري هم بي کاري مطلق بدون نگراني معاش که بشيني توش قلمي بزني يا فلمويي.
کلا هم زندگي ده درصدش هم اينجوري نمي گذره براي همين دوره هاي شادي کوتاه مدت مي شه . اصولا هم خيلي بيشتر از دوچيز شادي رو از بين مي بره : بي پولي ، بي عشقي ، بي وفايي،‌تنهايي ، برنامه ريزي ،.... الان که هزار تا کار هست که جزو دسته دومه خوب هي زرت زرت حالت بد مي شه . مگر اينکه کونت رو هم بياري و سر و ساموني به همه اش بدي و دست از نق و نال برداري.
اينقدر هم همه درد و بلات رو سر واريس پاهاي ننه جون نذار که اگر اون پاي راه رفتن هم داشت باز هم همه خريد خونه پاي خودت بود.