Friday, November 07, 2008

هر بار که سر و کله عاشقی پیدا می شود، سر و کله اسم شما هم پیدا می شود. عاشقی که شما کردید را احدی نکرد. پاهایم قلم شود اگر سر راه حجله تان پشت پا بگیرم. هر بار که برای شما چیزی مرقوم می کنم. سر ورقش می نویسم: اعتراف سنگین. این اعترافات من به شما تمامی ندارد. مثل عشقمان به شما‌، مثل حالی که از شما در جمع دوستان می گیریم. مثل بی تفاوتی هایمان به حال گرفته تان گاهی، مثل همه بی عقلی های شما و جنون های من. دیر شاید، اما امروز به سایمون و سرزمین نقاشی هایش غبطه می خورم. باید اعتراف کنم که عشق من به شما به یک چیزی در هوا یا خاک گره خورده . یک چیزی که فقط بعضی روزها و بعضی ساعتها می آید و آی آی آی .....
من صدایشان می کنم عروس خانم که اگر تا آنجایی که گفتید آمدم بدانید که نه از سر کنجکاوی است که از آغوش شما سر در آورده ام......