Friday, December 23, 2005

با انگشت چونه ات رو مي دم بالا ، عين روي تخت سيگار کشيدن ، روي در رنگ گرفتن ، داد مي زنه چاقاله سبز و تازه وقتي هم من مي گم عاشقي مي گي به بلندي صداي همو ! زل نزده بودم نمي شناختمش ، حالا که چونه ات رو دادم بالا يادم اومد که تيله ها را جا گذاشتيم. دور گردنم پر مهره سبزه ، سي چهل تايي مي شد که باد محکم اومد. به شوخي من نخندي با کلماتت شوخي مي کنم. مثل عريان همون لخته و خواب همون رويا روي بالش نارنجي و قصه هم پريون با چک نقدي . با پول جادو نکن از شوخي هم بدتره . بغضم ترکيد چون پشت در کوير بود و من فقط حوله دور موهام. بچه که مي شي بغلت کوچيک مي شه . يک لک قهوه اضافه کن رو طرح روميزي ،‌ يک طرف سرم رو خوب تراشيدم . خرس عروسکي رفته تو کما ، جوهر خودکار لاي انگشت بلنده ،‌ بلاهت اون به اندازه بر داشتن عينک با دودست ،‌ شاه پريون تنها مي ياد. اسب برفي با سورتمه ، شراب يک بطري سفيد يکي قرمز ، دهه سي تا عقب ، يک ستاره پشت دست راست ، شال گردن همه اش از گل پشمي،‌ رقص رو پاي چوبي ، قاب سياه سفيد دور عکس رنگي ، تجزيه عطر از بوي عرق ، هواي سر روي سطح يخ ، معجزه هذيون بالاي چهل درجه ، خواب به قامت کابوس ،‌رنگ به بال طاووس ، عصمت به تعداد ناموس، زري به نيت پابوس ، بانو به کسره کاووس ، نور به رنگ فانوس ، مو به نرمي موس و حوصله به حد آزار. شوخي به قواره هم آغوشي .