يه عقد سياه ، با تبخير چاي تنبونشو روي ليوان كشيده پائين
تلنبار ته سيگار ، بوي تعفن ، بوي سم
تك سرفه ، يكي ديگه ، اين يكي بلندتر
سرش رو خم مي كنه . هاله قرمز دور فيلترها ، مي شمره .
زنجيروآويزي كه هميشه توي گودي سينه اش مي نشست .
يكي پاره واون يكي پشت ورو اقتاده . حقير.
نشانه صبوري ، ته بشقاب تكه هاي هندسي از پوست پرتقال ساخته .
چراغ رو خاموش مي كنه .
لم مي ده روي مبل . درست همون جايي كه او نشسته بود.
شروع مي كنه به حرف زدن .
همه اون چيزهايي كه نگفته و نشنيده مونده بود .
مي شمره .
درست به تعداد ته سيگارهاست !
سيگاري ديگه روشن مي كنه ...
Saturday, March 08, 2003
Previous Posts
- زمين گرم ، شيشه سرد، هوا ولرم ، تصوير رنگي ، صدا ب...
- * (در آشپزخانه ) با هزار آوا و هزار لحن گفت : فكر ...
- مبتكر بودن خيلي مهمه . مخصوصا مبتكر لحظات خاصي بود...
- تمام مدت كه خوابيده بودم . دستم زير سرم بود . خواب...
- س ، تا دير وقت مجبور بود كار كند . با اين حال قرار...
- اينجا امنه ؟ توي اتاق او روي تخت يك نفره دمرو افتا...
- مدتهاست كه از دست هرچي دوسته ناليدم و ناليده بس ك...
- من واقعا بچه ها رو دوست دارم و اكثرا به همين دليل ...
- تا حالا چند بار پيش اومده كه : يه كاري كنم كه جلوي...
- امروز با او رفتم بيرون . مثل هميشه سرشار از عشق و ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home