Saturday, April 12, 2003
Previous Posts
- چه قدر اين هوا رو دوست دارم ، اين هوايي كه خاكستري...
- آخرين ملاقات بود بود . خودش بنا رو اينطور گذاشته ب...
- وارد شد. دستهاش پربود . پاهاشو دونه دونه انقدرتكون...
- وقتي دست مي كشي روش قشنگ مي فهمي كه چه شكليه ، خيل...
- اون روز رو يادته ؟ اومدي به خانه من . نه ، دفعه او...
- ساعت سه بعدازظهره ، اما خورشيد خيال كج شدن نداره ....
- اين رفيق ما هر چي مي شه ، ما بهش مي گيم ، چي شد ؟ ...
- سه سال قبل - دم درب پاركينگ پسر اولي : سلام پسر...
- آن شب باور نمي كرد كه مقصرباشد . هميشه وقتي كارش ط...
- فيلم خانه روي آب رو ديدم . و خوشم اومد . با ترس و ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home