شراب
-------
شراب مي نوشم . او نيزهست . روي بام ستاره ها حسودي مي كنند . شراب مرا مي ترساند.
شيشه شراب روي سنگ فراموش مي شود.
شراب مي نوشم . آنها نيز هستند . اين شراب را چه مي شود؟ حريصانه بر خطوط بدن من خيره شده است.
درگوشم زمزمه مي كند تورا تنها خواهم ديد؟
شراب مي نوشم . ضيافت وزيني است . شراب درلباس رسمي خودراحت نيست .
زود مي نوشمش . بامن يگانه مي شود.
شراب مي نوشم . چشمانم خيره به رنگ او . جرعه جرعه درگوشش زمزمه مي كنم .
تورا تنها خواهم ديد ؟
Wednesday, October 30, 2002
Previous Posts
- مادرروح -------- (ديروز) چه چيز اين وزن را تحمل خو...
- من روي تراس شركت در طبقه 11 ايستاده ام . بارون ميا...
- كلاغ سياه رفت . ايستاده ايم بر آستان دري كه كوبه ...
- هزارسال پيش يه دوستي داشتم كه برايش يكي از نوشته ه...
- يه عالمه زورمي زني كه تكون بخوري . فكركني . رشد كن...
- آدمهاي مشت خورده خوب مي دونن من چي مي گم . سلطان ...
- مي ترسم .............نمي ترسم . ازاين ..............
- عجب قصه اي است . قصه كنترل شدن . اينجا توي اين شرك...
- من از اين خوشم مي يا د كه يه رابطه برپايه كشف و شه...
- يه نفرهست كه خيلي به من كمك كرد كه وبلاگ دارشم و خ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home