برداشتی از چند معاشرت از پیش تعیین نشده یا شده :
1- خیلی بی ربط قرار می گذارد که برود برای من یه کاری بکند . کاری که خودم از پسش بهتر بر می یام .
خوب حالشو ندارم . برای قرار گذاشتن . اقلا پنج بار زنگ می زند . شوخی می کند . مکالمه را کش می دهد
می بینمش . چقدر نمی شناختمش ! یه جور عجیبی تو ماشین کنار من می شینه . فقط شوخی و لودگی !
دلم می خواد حالشو بگیرم . مخصوصا جلوی اون . اون کیه ؟ یه غریبه !
2- اصلا تقصیر من نیست که یک جمله یا دو جمله باعث شده که من این معاشرت را بکنم یا بیشتر از این .
فقط می دونم که نه کامل دستش رو بود نه حسی . فقط یه جورمعاشرت تلفنی که دست می ذاری روش که نگهش داری . خوب خوشت می یاد . عیبی داره ؟! حالا گاهی که بهم می گه برو اون ور تر بشین ! شاید فکر می کنه که خیلی نزدیک نشستم . خوب حرف می زنیم . آره می دونم که این معاشرت لفظی اگه که بخوام ... نه .
تا یه سرمی ره بیرون . در رو پشت سرش می بندم . تا روی خودم رو برمی گردونم . می بینم که می زنه روی شونه ام .فقط جیغ نمی زنم .از هر جا که بیرونش می کنم از یک در دیگه می یاد تو.ولی خودشم خوب می دونه که این درها چراقفل نیستند!!!
3- خوب این آقا از دوست من خوشش می یاد . حسابی ! یا شایدم تو کارش زده (به قول معروف ). چرا اصرار داره که این رابطه چهار نفره بشه .یعنی من با دوستش که بهترین دوستشه و آدم زندگیشه !! معاشرت کنم . اینقدر هم پافشاری می کنه . تا بالاخره دیشب قرار برقرار شد و دور هم جمع شدیم . من هم بالاخره این دوست معروف که از محسناتشان گوش عالم رامی شود کر کرد دیدم . ولی جان تو اصلا نمی خوام. نمی تونم و نمی شه که ... شب برگرشتیم خانه . به سرعت برق و باد . دیر شده بود. آقا زنگ زد . دوباره زنگ زد. پی گیری .... همون گیر خودمون . جواب منو می خواست ! سوال چی بود ؟ گفتم عزیز بنده خسته ام . اینو کسی هست بفهمه . الان فقط دلم می خواد یکی بیاد بشینه . هی نوازشم کنه . هی بهم بگه آخ که چشمات چقدر قشنگه . آخ که این پوست چقدر........... و این یعنی که به دوستت بگو . من معاشرتم نمی یاد. گفت که دیدی که چقدر از روی عشق و محبت آن آدم کنارت ایستاد و نقشه شهر را برات کشید . گفت که از دیدن ما دو تا کنار هم و شکل گیری این تصویر عاشقانه لذت برده ...! باور نکنین . من که داشتم به خونه ای نگاه می کردم که سه سال پشت اون ساختمان بلنده از اون جا دیده نمی شده . و توی اتاقهاش قدم می زدم .
4- دوباره تلفن . این همان شماره 2 است . ما داریم فعلا ماتریس 3 رو بازی می کنیم . همه چیز توی دنیای اطلاعات و زور آزمایی می کنه . روشش برای این کار بهتر از شماره یکه که دستم رو موقع دست دادن فشار داد تا جیغ بزنم و بهم بگه که جنس ضعیفم ! وقتی دو نفر مست می کنن و مست می شن دیگه از این حرفها نداریم . گفت که پنجاه دقیقه حرف زدیم ! کردیمش یک ساعت و بعد سه دقیقه اضافه . قرار شد من بخوابم !
دوست خوبی می شد که بشه . اگه که ........ بذار شروع کنه حرف زدن . حالاحالا ها باهاش کار دارم .
5- این موبایل بالاخره زنگ زد !!! چه عجب ! اول اینو بگم . هیچ خبر داری که الان آهنگت اومد . نمی گم که کدوم آهنگ . همه می فهمن . تازه تو که دیگه منو دوست نداری . منم دیگه هیچی نمی گم .
خوب چرا اینقدر صدات بده ؟ غصه داری ؟ امونت را بریده نبینم . می خواستی بری حقتو و سهمتو برداری .
این وسط بیا یه چیزی هم اینجا داری . الان نه . هر وقت خواستی . منتظرم که دوباره زنگ بزنی
( این شماره 5 همیشه یه کاری می کنه که یکهو وسط متن بشه " مخاطب " )
6- همون شماره پنجه . همون مخاطب . همون دوست . همون که یک کلام ......... گفتم که قراره همدیگر رو ببینیم ؟ گفتش : نه . چراش رو نخواستم بدونم . نازل می شد . حال می کنم که خودم دلیلشو بسازم .نمی شه که همه چیز از دست تخیل من در بره . حتی اون مهمونی با دامن گلدار .
از من دفاع نکرده بود. اونهم در برابر یک اتهام . شک کرده بود . گفت که شک کردم . ببخشید .
گوشی محکم خورد زمین . تا مبادا فحش بدم . چرا فحش ندادم ؟ چون قرار نیست همه چیز از دست من در بره !
دوباره زنگ زد . گفت که از خجالت نمی خواسته منو ببینه ، می خوام که همه چیز رو باور کنم .
آره . اما سه روز . فقط سه روز دنیا لازمه که این قصه ، قصه بشه . بعد دیگه تخیل من کاری به کارکسی نداره .
همه بگین : هورا
برم ؟
کجا ؟
برو !
Thursday, August 28, 2003
Previous Posts
- دخترک ! اگر لفظ مناسبي باشد . حدود سي سال شايد. رو...
- هر کاري کردم نشد تو بلاگر فارسي بزنم . تا بالاخره ...
- هر دفعه با دقت نگاهش می کنم . اول فکر کردم همون دخ...
- چی می شه که یکهو دلم می خواد یه کاری بکنم ؟ بعد می...
- دستش را روی زنگ گذاشته بود. زنگ صدای عجیبی می داد...
- نور- سایه - موسیقی فریاد می زند ء برقص ء برقص نو...
- به رهی دیدم برگ خزان پجمرده ( منظور از ج همون ر سه...
- اعلام وضعیت : خستگی . بی حوصلگی. بغض دائم . سرازیر...
- خوب تا لحظه آخر داشتم كارها را راست و ريس مي كردم ...
- من مي گم غريبه رفته . غريبه نيست . به همه جا سر زد...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home