خبر که رسيد.
اولي : گريه و شيون
دومي: نفرين و ناله
سومي: دويد رفت کمک کنه
چهارمي : لعنت به خدا ...
پنجمي : لعنت به دولت ....
ششمي : لعنت به خودش ...
هفتمي : هنوز داره گريه مي کنه
هشتمي : خودش رو سرزنش مي کنه که نمرده
نهمي : نمي دونه چي کار کنه
دهمي : کتاب دعا باز مي کنه
يازدهمي : تو مملکت غربت احساس گناه مي کنه
دوازدهمي : از قبل فکرش رو کرده بود. شغلش امدادگره
سيزدهمي : خودشو زده به کس خلي ٫
چهاردهمي : ...........
..........
من گريه نمي کنم . از شيون بدم مي ياد . از ناله و نفرين بدم مي ياد. با لعنتم کاري درست نمي شه . کسي رو سرزنش نمي کنم . خودم را چرا . نمي دونم چي کار کنم .
با کتاب دعا ميونه ندارم . به اندازه بقيه احساس گناه نمي کنم . اينقدر کس مغز نيستم که اينجور موقعها خودم رو بزنم به کس خلي . اما مي دونم که هميشه حسرت خوردم که چرا يه امدادگر نشدم. عجب زندگي خوبيه . اينکه بدوني که بايد هرکاري از دستت بر مي ياد بکني . عجب خوابي مي شه اون شب . عجب بيداري مي شه همه اون شبها .
Sunday, December 28, 2003
Previous Posts
- اين حسي که من دارم خيلي ......... نمي تونم توصيفش ...
- آدم دقیقه نود ، اینو اون به من می گه ! آدم وقت ا...
- یه وبلاگ رو بستگی داره چه موقع راه انداخته باشی ، ...
- نمی فهمی ؟ واقعا نمی فهمی ؟ جان خودت نمی فهمی ؟ نم...
- دیگر نمی توانم سنگینی سرم را تاب بیاورم . سرم را ت...
- کلی درباب اینکه جنسیت معنا داره یا نداره حرف زدی. ...
- چند تا شعر از آقای محمدعلی شاکری یکتا، نمی شناختمش...
- دلم تو دهنم می زنه .نه یه ذره پائین تر. تاپ تاپ ت...
- این آقاهه همون آقاهه است که قبلا می گفت نسترن .......
- - آخه آدم تو این هوا . امتحان می گیره ؟!! - خوب ب...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home