می دانستم که برایش تکراری نیست . وظیفه اش بود. کیفم را گذاشتم روی میز. درست جلوی صورتش . دستش را در کیفم فرو کرد. نگاهش را هم . دستش به چیز سردی خورد. بلندش کرد. تا نگاهش کند. خیز برداشتم . دستم را دراز کردم و از دستش درش آوردم . زل زدم به چشمان گرد شده اش . دستم را بردم زیر چانه اش درست زیر گلوش . دردستم چرخاندمش ، تنظیمش کردم . کافی بود شستم را فشار دهم . دادم ......
بوی عطرم را دوست داشت!!
Tuesday, November 25, 2003
Previous Posts
- می دانستم درخت را با پرنده ها دوست داری و مرا بدو...
- - تو رو خدا ببین دختره چه جوری قلاب پسره شده ! - چ...
- روزگار برای خدا یک لحظه است . برای زمین کمتر از آس...
- اینقدر دلم تنگ شده ، که گاهی شک می کنم شاید گرفته ...
- مستی را حتی نمی شود روایت کرد. باید سعی کرد که هم...
- کاربرد هویج* 1- می شود آن را خام خام خرد کرد و مص...
- * در حال سبزی پاک کردن کافیه به کاغذ دورسبزی ها د...
- من اصلا موافق نیستم . من اصلا کوتاهی نکردم . از فر...
- سک سک ( ساک ساک ) امروز از اون روزها بود. هیچ اتف...
- * - چی خوندی ؟ - ادبیات - می شد فهمید . - از کجا ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home