Monday, November 10, 2003

من اصلا موافق نیستم . من اصلا کوتاهی نکردم . از فرصت بهترین استفاده را کردم . راوی را روانه خانه کردم با علم به اینکه نه لب تاب دارد نه موبایلش معروف به گوشتکوب ، از این سیستم های وپ و مپ دارد.
دراین فاصله سک سک کردم. به امید اینکه راوی از همه جا بی خبر رواتش را برای خیل مخاطبانش بنویسد. و بعد طبق عادت دیرین سری به ما بزندو ببیند که قبلا برایش آشی پخته والکی آویخته ایم .
اما نشد....
غور که نه ولی کلی مطالعه کردم . در تمام این دو روز راوی را زیر نظر داشتم. با سیاست تمام درهر فرصتی همراهیش کردم . همه کار کرد غیر از مرقوم نمودن روایت .
این که می گویم همه کار شامل : ( این بخش به دلیل تجاوز به حریم خصوصی راوی حذف نمی شود بلکه به دلیل اینکه ممکن است راوی مقابله به مثل کند ، حذف می شود)
این راوی سرش با نشیمنگاهش کاری ندارد.چون آن بخش در خدمت زندگی است !
اما سرش خیلی شلوغ است . دائم در خواب و بیداری مشغول رفع و رجوع امورات ......... است.( نمی گم آقا، ترس دارد. ما اینجا مخاطبمان چندتایی رفیق است اما راوی اگر از ما بنویسد . دراقصی نقاط جهان مخاطب است که درجریان امور ذهنی اینجانب قرارمی گیرند.)
از راوی مربوطه پرسیدم ، خیال مرقوم نمودن ندارید. فرمودند خیر حوصله اش نیست . بی مزه است.
من هم نمی نویسم تا بامزه اش بیاید. شاید خاطره تاکسی سواری امروز را بشود جانشین روایت شنبه کرد.
همان شنبه کذایی که صبح ساعت ده صبح بنده امتحان داشتم وهمان امتحان را راوی ساعت یک بعدازظهر. در این فاصله بعد از امتحان اینجانب ( که متاسفانه اصلادستخوش حوادث نشده بود تا دلیل محکمی باشد ) جناب موتور سواری خیلی ماهرانه کوبیدند به درب ماشین راوی. به شکلی که در دریک حرکت نمایشی در له له شد و موتور و موتورسوار آخ نگفتند . صحنه برخورد راوی و موتورسوار که از نقاط اوج روابط انسانی به حساب می آید حتما مفصلا قراراست روایت شود. و نقش اینجانب که کاملا قرار است حذف شود. بعد تعمیرگاه و آقای تعمیرگاه ( که احتمالا نقش من حذف نمی شود، چون بسیار شبیه نقش های سرکارخانم جی لو است !!) وبعد باران و خستگی و گشنگی و بالاخره نان والویه و نوشابه ته کوچه باریک درست پشت اتوبان کردستان . هجوم ناگهانی سگ ها ، درست به جای هر آشنایی که حدس می زدیم ممکن است سرو کله اش پیدا شود و نشد . حتی آنهایی که آمدنشان و دیدنشان مارا در آن حال فاجعه ای بود. و بالاخره لکه خیسی به جامانده از ادرار سگهای ملوس آقای مو قرمز. درآخر ماهرانه گلی کردن درب ماشین به منزله یک صحنه سازی قوی توسط شاگرد تعمیرکار. درنهایت خیلی مرغوب از آب درنیامدن امتحان راوی به خاطر این همه حادثه و از همه بدتر سر زبان گیر کردن واژه " کالچر" وسط برشمردن دلایل علاقه راوی به سفرخارجی !
من همین جا امیدوارم که راوی به جای شوخی با زندگی و تهدیدهای آنچنانی روایتش را برواید.

با توجه به محبت های بی شائبه راوی ( خصوصا بعد از حمله اخیرکه امشب صورت گرفته و تمام قوای ما را در اطراف مرزهامان کشته وزخمی کرده ) من از ایشان خیلی کمال تشکر را دارم .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home