اين ليوان خالي كه دم گيلاس افتاده توش منو ياد تو مي اندازه .
اين آهنگ هم همينطور .
اين آخرين آهنگي است كه تو به من هديه كردي !
خودت يادت نيست .
چون اين عشقي كه تو به من داري رو هم خودم تخيل كردم .
ولي هيچ كس رو بهتر از تو براي اين تخيل پيدا نكردم .
Wednesday, June 25, 2003
Previous Posts
- بحثشون بالا گرفته بود. اين مساله حل نشدني بود و در...
- - چرا تا من انگشتم را مي ذارم روت و شروع مي كنم به...
- لطفا اگه دل كسي مي خواهد كه با من باشد ، تعارف كند...
- از اين مدل فلسفي بافي ها كه كاري نداره : درانتخاب...
- بالاخره فهميدم كه چي كار كنم !
- خشك شدن يعني اينكه بالش و ملافه ات رو برداري بري ج...
- من فقط براي خوردن يك قهوه وارد كافه شدم ، از قد و ...
- من از آن غريبه خوشم مي آيد. از آن غريبه كه بي صدا ...
- قاشق را پرت كرد وسط ميز . صندلي رو كشيد عقب ، از ر...
- يك چيزهاي سبكي بودن عين پر ، اما پر نبودن . عين قا...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home