Saturday, June 14, 2003

من از آن غريبه خوشم مي آيد.
از آن غريبه كه بي صدا و آرام وارد مي شود.
روبرويم مي نشيند .
هيچ وقت نگاهش با نگاهم تلاقي نمي كند .
فكر مي كنم كه جنس موهايش را دوست دارم
اين بار اتفاقي دستم به موهايش خواهد خورد!

من از آن غريبه خوشم مي آيد .
از ـآن غريبه كه وارد مي شه .
به همه نگاه مي كنه . سهم من را هم مي دهد .
من سهمم را بر مي دارم و به خواب مي برم .
درخواب با هم شوخي داريم !

من از آن غريبه خوشم مي آيد.
از آن غريبه كه در آپارتمان روبرو زندگي مي كند .
هميشه شبها لاي پرده را باز مي گذارد .
تا من سهم خودم را از عرياني اش بردارم !

من از آن غريبه خوشم مي آيد .
از آن غريبه كه كنارم در تاكسي مي نشيند
ميانه راه پياده مي شود
خداحافظي مي كند
اين بار اتفاقي پايم به پايش خواهد خورد!








0 Comments:

Post a Comment

<< Home