Sunday, June 08, 2003

صداي خش خش شنهاي نيمه مرطوب رو زير انگشتاش مي شنيد. صداي ترد شنهاي ريز كه زير پاهاش بهم سابيده مي شدن. به سه شماره موج بعدي آمد . آب شنها رو از زير پاش شست. انگشتان پاش رو قلقلك داد. دوباره رفت عقب.كف دستهاش رو گذاشت روي شنهاي خيس و جاي انگشتاش رو عميق كرد. مرد غريبه كنار مخمل راه مي رفت . يك دستش به كمرش بود . دست ديگرش رو حلقه كرد دور كمر مخمل . مخمل مي خنديد.
گريه كرد. ماهي كنار ساحل افتاده و سر نداشت . غريبه لخت و عور روي شنها خوابيده بود. به سه شماره موج بعدي آمد .
آب شنها رو از زير پاش شست . به عقب نگاه كرد. كسي نبود.فرو مي رفت . مي چرخيد. ديگه همه چيز آبي بود . نفسش بند نمي آمد. سكوت . ماهي آمد. لغزيد. دوباره گرفتش . به سه شماره موج بعدي آمد .
دستهاش رو دراز كرد. مخمل گريه مي كرد. سر ماهي را به دست مخمل داد. مخمل لبهاي ماهي رو بوسيد . به سه شماره موج بعدي آمد.
ماهي لغزيد. مخمل مي خنديد. شيار حركت ماهي را تا ته آبي ديد. تا سه شماره موج بعدي مي آمد.
مخمل مي خنديد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home