وقتي اينهمه فاصله مي افته .
وقتي يك رابطه بوي نحسي مي گيره .
وقتي كه هزار حرف نزده زده مي شه .
وقتي هزار نانوشته نوشته مي شه .
وقتي كه در ذهن شجاعانه و درعمل بزدلانه زندگي مي كني .
وقتي كه هيچ چيز براي حفظ كردن نمي مونه ، جز خود رابطه .
يكي به من بگه .
يك رفيق ، يه آشنا ، يه آدم حسابي ،
چه مرضي است موندن و ساختن ؟
اونهايي كه موندن و ساختن و بنا كردن
حداكثرش يه قاراش ميشي ساختن عين تهرون خودمون
حداكثرش يه گهي تربيت كردن مثل خوده من
اگه كش نمي اومدم ،
اگه كش نمي اومدم، بين هزار باور قديمي و هزار حس دروني .
الان يا شهردار تهران بودم يا سان فرانسيسكو.
اين وسط گوز ملق نمي زدم .
Saturday, May 24, 2003
Previous Posts
- می دونی الان کجا نشسته ام؟ توی یه کافه، با میزهای ...
- عجب نيمه شبي است ! خواب مي بينم كه دارم خواب تعبي...
- رسيدم .... بالاخره رسيدم ...... آنقدر نقب زدم ، آن...
- اینجا آفتاب است . اینجا باد با برگها بازی می کند. ...
- چند نكته لازم الاجرا. 1- پس از صرف صبحانه ، كره را...
- قطره عرق آرام و نوازشگر از روي گردنش قل خورد و رفت...
- بوي شامپو و صابون زد زير دماغش و برخورد پوست نمناك...
- - اي بابا -. - پس اينطور! -. - بعدش ؟ -. - آهان -...
- ديگه چشم انتظار نشيني ها ، كه يكي از اون ور بلند ش...
- اولين ديك - شنري فحش به زودي منتشر مي شود.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home