Thursday, May 15, 2003

قطره عرق آرام و نوازشگر از روي گردنش قل خورد و رفت پائين . خط نگاهم رو دستهاش قطع كرد . دستهاشو كه برد بالا و كرد لاي موهاش . لاي موهاي مشكي و بلندش ،اونها رو دور دستش پيچوند و برد پشت سرش . كش را تابوند دورش و يه پيچش عجيبي به دستاش داد و اون رو چشبوند بيخ گردنش . آستينهاش درست مثل اون رقاص اسپانيايي با اون گل سرخ درشت آفريقايي پشت گوشش، بلند بود و با حركت دستهاش يه سايه خاكستري رو هل مي داد روي ديوار .نگاهم از زير اون توده مشكي مو شروع مي شد و روي خطوط گردن حركت مي كرد تا انگشتان پاش . پاهاي برهنه روي زمين مي لغزيد و لغزشش تا گودي كمر مي رفت . سبكبال حركت مي كرد . سبكي منظمي كه با هر ضربه روي گيتار نفسي تازه مي كرد . چشمهاشو بسته بود . چشمهامو بستم و در جسم اون سبك لغزيدم . اگر چشمهاشو بازمي كرد مهمان ضيافت دونفره اي مي شد .و من با يك گيلاس خالي شراب فقط پاهامو ناشيانه زير ميز تكون مي دادم . آخرين ضربه محكم به گيتار نواخته شد ، دستهاش روماهرانه دور شانه هاش گردوند . يك انحناي نرم به مهره هاي پشتش داد . دستهاش رو دور خودش حلقه كرد . قطره عرق از پيشاني اش افتاد جلوي انگشتان برهنه اش . سرش كه بالا آمد .چشمهايش مي خنديد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home