فراموش که نمی کنیم. اصولا فراموشی خیلی تازگی ها عجیب شده. هزار اسم و تصویر و قصه است که درست زمانی که دنبالش می گردم فراموش شده و حتی سر زبانم هم نیست. اما اون چیزی که اتفاق افتاده و به تو ربط داره فراموشی نیست. یک جوری بی خیال شدن. یک جوری، نه نه ، اینطوری بگم: آدمها فراموش نمی شن. یعنی می شن . مثل اسم اسکولاچی که یادم رفته بود ولی قیافه اش یادم بود. یا حتی مثل همکلاسی که توی کتابفروشی دیدم و یادم نیامد که نیامد. اما اون بخشی که الان تو مغزمه . اینه که نه اینکه عین شما دانشمند علوم کامپیوتر باشم. اما این کار رو زیاد می کنم. که یک فایل را یک جا save می کنم و بعد از مدتی به دلیل اینکه قدیمی شده یا به هزار دلیل دیگه drag and drop می کنمش توی یک folder دیگه. من با تو ، با همه ، یعنی همه با همه همین کار را می کنن. بعد هم right click می کنم و rename و یک اسم دیگه. کی بود؟ یکی بود که یادم رفته! می گفت که من این کار را خیلی راحت می کنم و سریع و اینا. یعنی اصولا drag & drop ...rename...ام خیلی کارش درسته. حالا اینو می گفتم به تو که رسیده . چند بار هی این فایلت رو که توی یک folder پنهان و محشری قایمش کرده بودم ( یک shortcut هم روی desktop با یه اسم دیگه)را drag می کنم و همینجور که انگشتم را از روی ماوس برنمی دارم فکر می کنم که آخه کجا drop ت کنم که خدا رو خوش بیاد. از جای به اون محشری تو رو بندازم توی قطع رابطه ای ها. توی فراموش شوند مگر خلافش ثابت شه ها ؟ توی دوستان معمولی؟ توی بچه باحال هایی که همیشه از شنیدن و دیدنشون خوشحال می شی؟ توی داستانهای عاشقانه بی سرو ته؟ خلاصه که اینجاست که می گم سخت شده و باب فراموشی رو، زشته ولی سر توالت که نشسته بودم توی ذهنم باز کردم و دیدم نه ! تو رو فراموش نکردم. تو رو همینجور در حال drag انگشت به ماوس نگه داشتم شاید معجزتی بشه. تو رو خیلی دوست دارم برای همین دلم نمی یاد از اون folder پنهان و جادویی درت بیارم. فقط دلم خواست rename ت کنم و اسمش رو بذارم: قدیمی ، بایگانی شده یا ... یه چیزی که یعنی بابا تموم شد دیگه ، حتی تمام اون نواره رو هم پاک کردم. خلاصه که هی لج و لج بازی و هی نرم و نرم بازی . تا بالاخره دیشب که سر توالت نشسته بودم دستام رو گذاشتم زیر چونه ام و فکر کردم که آخه من چقدر تو رو دوست دارم. کاش که بودی و می بردمت گردش و توی این هوای باحال قدمی و هر و کری و به قول تو هر کی از دیدن ما حسودیش می شد که آخه چقدر اینا خوشن. بعد اینقدر عصبانی شدم که دلم خواست drag ت کنم توی فراموش بشوند ها. خلاصه که نمی دونم آدمها که فراموش نمی شن. اما ممکنه قاطی هزار folder و فایل دیگه شن و بعد بزنی search و بعد اون یارو هی بچرخه دنبال هر چی که بهش نزدیکه یا خودشه و اسکولاری ، اسکولاجو. نه باجو ، گل به شیلتون و بعد اسکولاچی و click !
دلم تنگه
Thursday, July 06, 2006
Previous Posts
- دستش را کرد توی جیبش و لمسش کرد و بعد هم گرفتش توی...
- سه به یکدستهاش را با فاصله از بدنش گرفته بود و یک ...
- درست شبیه به فیلم ها با حالت اغراق آمیزی دستهایش ر...
- به من نزدیک نشو. از دست همه کس و همه چیز خشمگین. ا...
- وقتی بعد از مدتی رانندگی می کنی، میزان هشیاریت بال...
- وقتی همه روز و هر روز کار می کنی و تنها فراقتت موز...
- "Run Like Hell"Run, run, run, run You better make ...
- سرت به آسمون فلانی سرت به سلامت فلانیاز ما که گذشت...
- بچرخ با دستهای باز و یک لا لباس و پاهای بی جوراب ....
- باد با درها بازی می کرد. مگر چند تا در بود؟ یکی ! ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home