Thursday, May 11, 2006

وقتی بعد از مدتی رانندگی می کنی، میزان هشیاریت بالاست . اینقدر که حسش می کنی و بعد سرکوبش می کنی چون جلوی کاری که حافظه با استفاده از کلمه مهارت می تونه بکنه را می گیره . هر فنی و مهارتی همینجوره . اگر نخوام طفره برم می تونم یک کلام بگم :‌عاشقی. عاشقی برای اونهایی که یک مهارت شده و زیاد تجربه اش کردن. وقتی بعد از یک مدتی دوباره می یاد. میزان هشیاریت بالاست . اینقدر که حسش می کنی و گاهی سرنشینان. یعنی بقیه هم حسش می کنن ، و گاهی این هشیاری بالا همون طور عمل می کنه که موقع رانندگی تقریبا رفتارهای ماهرانه را با رفتارهای ناشیانه جایگزین می کنه. برعکس رانندگی که هیچ کس ناشیانه اش را دوست نداره . بعضی ها ناشیانه این یکی را دوست دارند و برایش داستان سرایی و شعر سرایی می کنند.
حالا اینهمه حرف بی سر و ته از کجا آمد؟ اصل حرف را بگو!
وقتی بعد از مدتی رانندگی می کنی، اگر همراهان نکته گیر داشته باشی وضع بدتر می شه و اینقدر برای کار ساده ای مثل رانندگی ذهنت مشغول می شه که شب هم خواب رانندگی یا تصادف می بینی. وقتی مدتی تنها بودی و به دوست و رفیق می رسی که نکته گیر هستند. شب خواب دعوا می بینی.
اصل مطلب؟‌
اصولا اگر چیزی برات مهمه ، تمرینش کن تا مهارتت رو از دست ندی. مهم نیست که ناشیانه اش به دهان که خوش می یاد. مهم نیست که سرنشینها چقدر نکته گیر باشن. مهم اینه که پااااااااااااااقققققققق نکوبی تو دیوار.
اصل مطلب؟‌
من از اینکه همه مهارتم به هشیاری تبدیل شد و کوبیدم تو دیوار مغذرت می خوام

0 Comments:

Post a Comment

<< Home