یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟ ها ها ها ها ها آخ ها ها ها !دوستی کی آخر آمددوستداران را چه شد؟
بیا بشین اینجا پیش من، کف دستهامون رو می ذاریم زیر رونمون و کمی به جلو خم می شیم شاید این وسط تابی هم خوردیم . بیداد با یه ذره آفتاب و سوز ملس این موقع سال می چسبه . بعد دستمون رو گوله می کنیم توی جیب ژاکتمون. من که بغض کردم فقط با پهلوی بازوت بزن بهم همین. من فقط بغض می کنم چون می ترسم که این لحظه بره و بشه خاطره و بعد من بعد از هزارسال بشینم توی شرکت و شجریان بذارم و چشمهام رو ببندم و بگم بیا بشین اینجا پیش من.
Tuesday, March 28, 2006
Previous Posts
- دلش می خواد که برگرده توی تخت و سرش رو بکنه زیر پت...
- امروز بدون پيش گويي خواهد گذشت. کاغذهاي کوچک رنگي ...
- سرت سلامت گلابي که يادت مي افتم دلم شاد مي شه. گير...
- من در حجم انتظارش دست به يکي شده ام . حتي به انداز...
- Did I hear you right? The salary is always negotia...
- از وبلاگ پوکه باز:دو شعر از عبدالعلي عظيمياز چاكِ ...
- نقل از :چه مي دونم !!!!!من:چقدر تقديم كنم؟راننده آ...
- مه امشب ،همين مه ماه ژانويه، هاله سفيد با نقطه ه...
- مي شود يا نمي شود ؟ اگر به شدت با مساله اي دست و پ...
- به جاي زنيکه گفتم خانوم خجالت بکش !!!خانومي که گفت...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home