Thursday, April 20, 2006

بچرخ با دستهای باز و یک لا لباس و پاهای بی جوراب . سرت را بالا بگیر اینقدر که فقط نور آسمون بریزه توی چشمت. اینقدر تند بچرخ که وقت نکنی آبی که از گوشه چشمت می ریزه را پاک کنی. بچرخ اینقدر که به نفس نفس بیفتی اینقدر که خیس عرق شی . بچرخ توی هوایی که بوی چمن نو می ده . بچرخ و بخند با همین نفسهای بریده بریده. اینقدر بچرخ که با کون بخوری زمین همین جا کنار جیشه سگه. کسی اینجا نه از کون لخت می ترسه و نه کف پای سبز و نه کله عرق کرده و نه تو از جیش سگ . پس بچرخ!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home