در بزرگ نرده اي سياه را با تمام زوري که داشت هل داد تا به اندازه عبورش باز شود.وقتي پا به درون گذاشت شب بود و از مسخرگي نه عبور نور به بيرون هيچ نگفت.
« نه عبور » يعني همان نتابيدن، عبور نکردن ، بيرون نريختن و هزار عبارت که هيچ کدام « نه عبور » نمي شود.
Tuesday, July 19, 2005
Previous Posts
- عزاداريتمام تائيد دوره کودکيتمام قصه هاي ظهرقربون ...
- فقط به اندازه چرخاندن سرفقط به اندازه يک نگاهشايد ...
- سلامکلي دلم برات تنگ شده ، با اين که حرف زديم ، کل...
- چقدر آرام و چقدر امنچقدر جسور و چقدر پرحرفهمه اش ر...
- نمي دانم چندمين بار بود که زيپ جلوي کوله پشتي اش ...
- اين عاشقانه آرام، اين هستي لايعقل، اين مستي وسيع، ...
- شنوايي اش آستانه دارد، همون، حد دارد، هم حد بالا و...
- من حس خوبي نداشتم، چيزي شبيه به خوش نداشتن. آره من...
- خسته شده . از اين که شبها خواب او را مي بينهخواب ا...
- دنيا دنياچه دروغ عاشقانه بزرگي است.تا آخر خودت هم ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home