فقط به اندازه چرخاندن سر
فقط به اندازه يک نگاه
شايد هم يک اشاره
همين
کافي بود
همانقدر سفت و سخت دندان بر پوسته صدف بفشارد
صدف شکست
و غير از چکه اي از لاي انگشتانش ، بقيه به هورتي فرو رفت .
فقط به همان اندازه
من از تيررس حواسش دور بودم
صدف رده هاي نارنجي و فيروزه اي يگانه اي داشت
يک تکه اش را با تف چسباندم روي سينه ام
يک تکه اش هم براي روز مبادا
Tuesday, July 12, 2005
Previous Posts
- سلامکلي دلم برات تنگ شده ، با اين که حرف زديم ، کل...
- چقدر آرام و چقدر امنچقدر جسور و چقدر پرحرفهمه اش ر...
- نمي دانم چندمين بار بود که زيپ جلوي کوله پشتي اش ...
- اين عاشقانه آرام، اين هستي لايعقل، اين مستي وسيع، ...
- شنوايي اش آستانه دارد، همون، حد دارد، هم حد بالا و...
- من حس خوبي نداشتم، چيزي شبيه به خوش نداشتن. آره من...
- خسته شده . از اين که شبها خواب او را مي بينهخواب ا...
- دنيا دنياچه دروغ عاشقانه بزرگي است.تا آخر خودت هم ...
- يک جوري شبيه تهي، شبيه خالي، شبيه حجم تو خالي، يا ...
- آب زنيد راه را اينکه نگار مي رسد.... همه اين خوابه...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home