شنوايي اش آستانه دارد، همون، حد دارد، هم حد بالا و هم حد پائين، هميشه بايد اين ميانه را بگيرم، شايد که بشنود.
------------------------------
تصوير آن پسر که يک سره حرف مي زد و مي خنديد و مي خنداند با يک عکس سياه سفيد که مردي خم و خيره روي رگ بازويش خيره مانده جابه جا مي شود و يک لحظه را با او تجربه مي کنم، درست لحظه اي که هم او هم با همه بالايي دوزاريش افتاد که دير شده ، بالاي حد، بيش از حد، بيش از اندازه ، بيش از واحد، بيش از آن ، اور دز.
دلم از ته گرفت.
-----------------------------
سه تا بود، کلک يکي اش را بالاخره کندم، اين دوتا چرا يکهو اينقدر گنده شدن
----------------------------
من دلم عجيب براي او تنگ است و امروز فکر مي کردم که او براي سهم من از زندگي همو هيچ کم و بيش دل خوش دمي دلتنگي به آغوش نرم و سفيد و آرام و رخوت و هجوم و تمام و من .
-----------------------------
Thursday, June 16, 2005
Previous Posts
- من حس خوبي نداشتم، چيزي شبيه به خوش نداشتن. آره من...
- خسته شده . از اين که شبها خواب او را مي بينهخواب ا...
- دنيا دنياچه دروغ عاشقانه بزرگي است.تا آخر خودت هم ...
- يک جوري شبيه تهي، شبيه خالي، شبيه حجم تو خالي، يا ...
- آب زنيد راه را اينکه نگار مي رسد.... همه اين خوابه...
- بايد يک نگاه دقيق به چک حقوقت بندازي تا بفهمي که ا...
- من نمي بخشم .من تو را، همه آنهايي را که مي شد و مي...
- و البته که سال نو مبارک با آرزوي ............... ب...
- دوستان خواسته اند تا چند کلمه اي توضيح نه چندان وا...
- جوک بي مزه خنده نداره .آدم بي عقل ترحم نداره .دختر...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home