از خوندن دو تا وبلاگ تا بخواي مي رم تو حس سه سال پيش همين موقعها و يه حس عجيب مي ياد سراغم ... يکي وبلاگ : ...... و اون يکي هم وبلاگ :.....
------------------
همانقدر به در پرده نوشتن عادت کردم که به سانسور شده حرف زدن پاي تلفن !
------------------
اگر کسي يک روز پيدا شود و اين وبلاگ را دي کد کند.... مي تواند ادعا کند که همه چيز ...نه همه رازها ..... نه همه تاريخ ..... خلاصه که همه من را مي داند.
------------------
يک چيزي يک روزي در من ....(۱)....شد . بعد يک روزي در من ...(۲)....! و در اين يک مورد : من برگشته ام روي صاف ترين خط زندگي ام . نه تنها خط صاف موجود . اسمش را بگذاريم : با هيچ ديگري نبودن !
(۱) متولد
(۲) مرد
از دو واژه بالا به دليل اينکه خيلي يه جوري بودن استفاده نشد .
-----------------
يه عالمه ابر سفيد و يه عالمه آبي آسمون و يه عالمه سر شاخه سبز درخت و يه عالمه دوستي و يه عالمه حرف همه اش همين روبرو توي قاب پنجره ... يه ليوان آب روش !
---------------
من صدام آروم شده و خوابهام آشفته هر دو تاش نشانه اينه که من به حالت طبيعي برگشتم !
Wednesday, August 11, 2004
Previous Posts
- اين دسته که بر گردن او مي بيني ....... دستي است که...
- بازم گذرم به این کوچه رسید و بازم همه بلندی و تنگی...
- کافیه دستم رو دراز کنم و .......... آی آی آی ........
- به هر دري و هر دوستي دلم خواست که بگم که جمعه بعد ...
- اون روز روی یک نیمکت ته توی یکی از این شبه پارکهای...
- کلي بايد برنامه ريزي کنم .. البته بي برنامه هم مي ...
- مجموعه اي از زوجهاي مرتب ، اما نه به صراحت قانون م...
- تئوري مجموعه زوجهاي مرتب اصل مجموعه زوجهاي مرتب م...
- چرا باور کردي که بازنده اي ؟ من هرگز نقشش راقبول ن...
- دلم براي آواز دسته جمعي کلاغهاي حياط پشتي تنگ مي ش...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home