اون روز روی یک نیمکت ته توی یکی از این شبه پارکهای شهرداری ته یک کوچه نشسته بود و در به در دنبال یک نقطه می گشت .
دنبال یک هجم عظیم سرنوشت سازی که در برابر نیایش او یک نقطه بود.
نگاهش را تا اوج کهکشانها بالا برده بود و بعد کره زمین و بعد قاره ای و کشوری و شهری و کوچه ای و پارکی و نیمکتی و دختری وآرزویی .
امروز دو نقطه : دختر و آرزوهایش به سرعتی که ... به یک سرعتی بالاخره ...روی خط کوچکی با مقیاسی مناسب عرض نقشه جغرافیا را طی می کنند.
دلم چه خوش است
Sunday, June 20, 2004
Previous Posts
- کلي بايد برنامه ريزي کنم .. البته بي برنامه هم مي ...
- مجموعه اي از زوجهاي مرتب ، اما نه به صراحت قانون م...
- تئوري مجموعه زوجهاي مرتب اصل مجموعه زوجهاي مرتب م...
- چرا باور کردي که بازنده اي ؟ من هرگز نقشش راقبول ن...
- دلم براي آواز دسته جمعي کلاغهاي حياط پشتي تنگ مي ش...
- هر کي اينجا اومد، حتما سراغ توت مجنون هم برود که ...
- test
- ..
- همين الان . يکهو . پي رو يک اتفاق کوچيک . يکهو يه ...
- هميشه فهم اينکه دو نفر يا عاشقن يا قهر برام سخت بو...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home