Monday, June 30, 2003

من يك بازي دارم . سركلاس ، وقتي دارم درس مي دم ، يا تمرين دادم بچه ها حل كنند ، يا وقتي كه يكي رفته پاي تخته ، اين بازي منو از تنهايي در مياره .
نگاه مي كنم به اين سي و چند تا دختر شانزده ، هفده ساله كه سر كلاس نشسته اند .
بعضي هاشون كاملا خانوم شده اند . سينه ها ،قد و قامت و رفتارشون كاملا زنانه است ، زني جوان .
فورا با لباس مهماني ، با يك ميني ژوپ و يا مانتو تنگ و روسري رنگي و كمي آرايش مجسمشان مي كنم . براشون يك دوست پسر در نظر مي گيرم . اكثرا رفتار اجتماعي شان همراه با يك اعتماد به نفس خوبي است .
بعضي هاشون زيادي مظلوم اند . يه جور به خصوصي اند . سر به زير . از اين دسته بعضي در درس قوي و بعضي ضعيفند . دسته دوم خيلي حرص من رو در مي آورند . دلم مي خواد بزنم پشتشون ، قوز نكنند . صاف بشينند . لبخند بزنند . تيكه بندازند ، به تيكه هاي بقيه بخندند . واقعا باور گذر كردن از نوجواني با اين حال برام سخته . سر به سرشون مي ذارم . اكثرا مدتي طول مي كشه تا تغيير كنند و اين تغيير فقط در اندازه علاقه مند شدن به من مي مونه !
دسته سوم اون بچه شيطون هاي كلاس هستند ، اصلا برام مهم نيست كه درسشون چقدر خوبه . باهاشون حال مي كنم . دوستهاي من مي شوند . در برابر شيطنتهاشون نمي تونم جلوي خنده ام را بگيرم . فقط ياد معلمهاي خودمون مي افتم كه در برابر شيطنتهاي ما اخم مي كردند . يا من معلم نيستم يا اونها مريض بودن !
يك دسته ديگر هستند كه شيطنت بلد نيستند ، فقط پررو هستند . وقتي باهاشون شوخي كني ، يا حرف بزني ، يه جور وقيحي جوابتو مي دن . خيلي دلم مي خواد مادر پدر اين بچه ها رو ببينم !
براي شاگردام حرف مي زنم . از همه دري ، وقتي كه گويش لاتي ام از لابه لاي جملاتم بيرون مي زند ، خجالت مي كشم . از اون خيلي مودب هاشون جدي خجالت مي كشم .
عجيب ترين اتفاق تو دفتر مي افتد .اون خانم معلمي كه به رابطه من با شاگردام حسودي مي كند و من حال مي كنم كه از حسودي دق كند .
اون معلمي كه پسرش با من دوست بوده و شيطنت هاي منو مي شناسه !
اون معلمي كه هر دفعه من رو مي بينه مي گه ، تو باز حموم گچ گرفتي ؟!
اون معلمي كه مساله هاشو مي ياره دفتر كه بقيه حل كنند ! اندازه بز هم حاليش نيست .
اون معلمي كه معلم خودم بوده ، از دست شيطنتهاي من عاصي بوده ، لبخند تلخي بهم مي زنه ، هنوز يادش نرفته كه من ....!
ولي جدي جدي روزهايي كه مي رم مدرسه ، بازيگر نقش جالبي مي شم .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home