يه جاده است . يك جاده طولاني و نه چندان باريك . يه جاده كه من هميشه از همين زاويه بهش نگاه مي كنم .
جاده اي قراراست روزي تا انتهايش را طي كنم .
اما نمي شود . هنوزنشده است . جاده اي است كه در طالع آنهايي كه طي كردندش ديده بودم و در طالع آنهايي كه مانده اند مي بينم كه مي روند . نگاه من بدرقه راهشان است .
چرابرسراين راه نشسته ام . دربان پيرهرروز صبح لباس فرم مي پوشد و سالهاست كه رفت و آمد ديگران را نظاره مي كند .
من برسراين راه جز نگاه خودم چيزي نخواهم داشت . چه وسوسه اي است . رهايم نمي كند .
انتظار . حتي بوي انتظار هم نمي دهد . قرارنيست كسي به سمت من بيايد . تصوير آدمها از پشت سر .
به اين تصوير عادت كرده ام . پير شده ام . اگر كسي روزي به سمت من بيايد . آخ اگر . اي اي يكي مي آيد.
Tuesday, November 12, 2002
Previous Posts
- تو اين همه تنهايي و بي حوصلگي . بالاخره يه تولد دع...
- اين ويسكي جاني واكر بلك چه طعمي داره ! اين شكلات ت...
- ديشب شب تنهايي بود . خيلي دلم مي خواست تنها باشم ب...
- ديروز يه دوست به من گفت تو اين كاره خوبي مي شي ( و...
- صميمانه دعا مي كنم . آنچه اين بالندگي را امتداد خو...
- چرا در برابر آنچه دلم را مي لرزاند و دلم مي خواهد ...
- ديشب يه نفر يه كارت به من داد كه خودش نقاشي كرده ب...
- آدرس اردك عزيز را فعلا داشته باشيد تا بعد .... ord...
- دو گزاره درباره دوست ورزي ( ازوبلاگ اردك ) عالي است .
- تقدير --------- تقديرم را سيرا مي نامم . سيراي من...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home