Tuesday, November 05, 2002

ديشب يه نفر يه كارت به من داد كه خودش نقاشي كرده بود. و توي آن برايم نوشته بود : ( از يه جايي اقتباس شده بود كه هنوز نمي دانم كجاست !)
- آه اي غريبه ي بيچاره وقتي از گرسنگي به گريه مي افتي چه مي كني ؟
- از آسمان و از پف ابرها براي خود نيمرو درست مي كنم . آقا!
- آه اي غريبه ي بيچاره وقتي سوز و سرما از تپه ها مي آيد چه مي پوشي ؟
- با آرزوهاي رنگين با نرگس و نسرين براي خود لباس گرم مي دوزم. آقا!
- آه اي غريبه ي بيچاره وقتي دوستت بار سفر مي بندد چه مي كني ؟
- آه تنها آنوقت احساس مي كنم بيچاره ام. آقا!
( چقدر به اين هديه احتياج داشتم . فقط خود خدا مي دونه . )

0 Comments:

Post a Comment

<< Home