تو اين همه تنهايي و بي حوصلگي . بالاخره يه تولد دعوت شدم . تمام اين جشن خلاصه شد در يك صندوق خونه كه چپيدم توش و گشت وگذار كردم : يه لامپ يه اردك يك گلدون و يك عريضه و يك شيشه ......
صداي دخترك شيطان از پس پنجره . جاي خالي بچه جنوب شهر و بر و بچه ها و جاي بقيه خالي . تولدت مبارك .
Sunday, November 10, 2002
Previous Posts
- اين ويسكي جاني واكر بلك چه طعمي داره ! اين شكلات ت...
- ديشب شب تنهايي بود . خيلي دلم مي خواست تنها باشم ب...
- ديروز يه دوست به من گفت تو اين كاره خوبي مي شي ( و...
- صميمانه دعا مي كنم . آنچه اين بالندگي را امتداد خو...
- چرا در برابر آنچه دلم را مي لرزاند و دلم مي خواهد ...
- ديشب يه نفر يه كارت به من داد كه خودش نقاشي كرده ب...
- آدرس اردك عزيز را فعلا داشته باشيد تا بعد .... ord...
- دو گزاره درباره دوست ورزي ( ازوبلاگ اردك ) عالي است .
- تقدير --------- تقديرم را سيرا مي نامم . سيراي من...
- اي كشته كه را كشتي تا كشته شدي زار. --------------...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home