Nahayat
Tuesday, April 29, 2003
... از آشپزخانه تا حال تلو تلو خوران رفت . چشمش خيره شد ، خيره به اون ميزي كه دو پايه بيشتر نداشت و اگر به ديوار تكيه اش نمي دادي ، مي افتاد. واقعا مي افتاد. همينطوري هم دائم در تهديد سقوط بود......
posted by Raha @
2:42 PM
0 Comments:
Post a Comment
<< Home
Previous Posts
.... با صدايي كه زن به آن آشنايي نداشت گفت : "زن "...
- ديگه اين دل واسه ما دل نمي شه ....هر چي من بهش ن...
از تاكسي تا سر كوچه رو آرام آرام آمد. كنار خيابان ...
امان از دست اين اينگليسي ها ! وقتي يه نيازي برآورد...
سيگار خوب چيزيه ، شب كه خواب ديدي يه جن از پشت دست...
دكتر جراح پلاستيك ، دكتر جراح زنان سالن انتظار ، ...
سوال يك : الان من دچار كداميك از حالات زير هستم ؟ ...
با عرض پوزش ، به قول كاپيتان هادوك به خبري كه هم ا...
از تاكسي كه پياده شوي . همان مغازه هميشگي ، كافي ا...
اگه پشه خلق نمي شد ، الان بايد يه موشكي اختراع مي ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home