Sunday, February 02, 2003

ديشب مهمانهام كه رفتند . تقريبا تمام كارها تمام شده بود . رفتم مسواك بزنم و صورتم رو پاك كنم و خلاصه آماده خواب . سرم رو بالاكردم . درست بالاي آينه يه جمله منتظرم بود:
"آسمان هركجا تو باشي شروع مي شود " امضا : تو
بي سرو صدا و آرام ! كي اينكارو كردي كه كسي نفهميد؟
رفتم تو اتاق خوابم . درست بالاي سرم روي قاب عكس يه پيغام ديگه :
" خوشي از آن تو باد هميشه " امضا : تو
و آن طرف تر يكي ديگه:
" عشق . عشق " امضا : دو عشق
چه مي كني تو با من ! ديوونه ام مي كني . پروازم مي دي .
--------------
اين يادداشت گذاشتن گوشه و كنار ويا اصولا اثري يه جايي گذاشتن كه يكي قرارباشه وقتي من نيستم يكهو باهاش مواجه شه از لذتهاي زندگي منه .
ديشب فهميدم كه من اين كاررو كودكي ام و از تو يادگرفتم . همون تويي كه ديشب خونمو پيغام بارون كردي و...
ببينم همه اينها مقدمه اي نبود براي دريافت يه هديه عاشقانه ديگه ؟ تو از كجا مي دونستي ؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home