روي جدول كنار خيابون ايستاده بودم و او پائين جدول . لبه جدول باريك بود و من مي تونستم يه جوري روش تاب بخورم . دريكي از اين رفت و آمدهاي آرام او رو بوسيدم .
( اين بازسازي صحنه اي است كه درزمان خودش اتفاق نيفتاد )
دريك اتاق درشهري نه چندان كوچك براي اولين بار با هم تنها شديم و او مرا بوسيد
( اين هم بازسازي صحنه اي است كه درزمان خودش اتفاق نيفتاد )
اگر همه چيز برمبناي بازسازي خودش اتفاق مي افتاد امروز من همان جايي بودم كه ديروز بودم .
Monday, January 27, 2003
Previous Posts
- وبلاگم رو دوست دارم نه به دليل رنگش كه خيلي تيره ا...
- شك شك : دوحرف ولي هزار فكر !!
- مهم نيست از نظر اطرافيانت سياهي لشگر باشي و مهم ني...
- تهديد يا قول ؟ تهديد يعني : وعده به انجام كاري كه...
- درروابط از هرنوعش كه باشه گاهي احتياج به استراحت ا...
- بعد از دلتنگي و انتظار درپس كوچه هاي بن بست و تاري...
- مامان فخري لگنش شكسته . يعني تازه اسباب كشي كرده ب...
- امروز تصميم گرفتم يه خونه توي شهرك غرب بخرم . كه پ...
- يه خشم مرموز مدتي است درروح و روان من رسوخ كرده . ...
- يه حسي است : من بهش مي گم تالاپي افتادن دل دل من ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home