مامان فخري لگنش شكسته . يعني تازه اسباب كشي كرده بودند كه مامان فخري توخونه جديد خورد زمين لگنش شكست يعني ما اين طور فكر كرديم اما دكترها مي گن توي اين سن (نود و سه سالگي )اول لگنشون مي شكنه بعد مي خورند زمين !
خانم پرستار مامان فخري رو براي جراحي آماده مي كرد . يكي از كارهايي كه كرد زدن موهاي تن مامان فخري بود . تقريبا موي خاصي جايي نمونده بود غير از يك جا !
وقتي مشغول زدن موهاي اونجاي مامان فخري شد .مامان فخري به پرستار گفت: به دكتر بگين حالا كه دارم مي رم تا اتاق عمل اين خال رو هم (واشاره كرد به خالي كه بين شكم و اون يك جاش قرارداشت )برام برداره .
Saturday, January 18, 2003
Previous Posts
- امروز تصميم گرفتم يه خونه توي شهرك غرب بخرم . كه پ...
- يه خشم مرموز مدتي است درروح و روان من رسوخ كرده . ...
- يه حسي است : من بهش مي گم تالاپي افتادن دل دل من ...
- هميشه راههاي پر پيچ و خم را برراههاي مستقيم ولي شل...
- سلام . من تمرين مي کنم
- سلام
- man felan dastresi be kheili az chizha nadaram: 1-...
- چند جور ملاقات داريم . مي دونم ازهمه بدتر اين مدل...
- سرم داره مي تركه . سينه ام مي سوزه و سرپا سرپا دار...
- چقدر درباره دورو برخودمون احساس مسووليت مي كنيم ؟ ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home