Monday, January 27, 2003

بخشي از آسمان سياه و بخشي صورتي
صداي جيرجيرك مي اومد و با نسيمي كه از روي صورتش رد مي شد تصوير كامل مي شد .
درد . درد در زير شكمش دو طرف درست حوالي تخمدانها . دندانهاشو بهم مي فشرد .

بخشي از آسمان سياه و بخشي صورتي ( اين بار تيره تر )
صدايي نمي اومد . يك چيز سنگيني رويش چمبره زد . قبل از اينكه ببيندش رطوبت نفسش رو حس كرد .
يك سگ زرد و سياه بود . دو دستش رو روي شانه هاي او گذاشته بود و زل زده بود .
درد . درد در زير شكمش دو طرف درست حوالي تخمدانها . نمي تونست جيغ بزند .

بخشي از آسمان سياه و بخشي صورتي ( بيشتر بنفش )
سگ كنارش نشسته بود و نگران او رو نگاه مي كرد . هنوز رطوبت نفس او را ازصورتش پاك نكرده بود .
صداي جيرجيركها مي اومد . سردشده بود .
درد . دوباره همان درد . يه چيزي داشت تمام وجودش رو پاره مي كرد . رو به سگ كرد . سگ ديگر نگران نبود . خوابيده بود .
صحنه عوض شد
خودش رو ديد كه ميان عده اي كولي درد مي كشد و با كهنه كثيف و آب جوشي كثيف تر قابله اي دستهايش را به ميان پاي او فروكرده .
قابله دردرون او به دنبال چيزي مي گشت و نگاه سردي داشت .
چيزي رو با فشار جدا مي كرد. يه چيزي كه به او وصل بود . درد .درد
رو به قابله گفت تو دنبال چي مي گردي .
و قابله با چشمانش چيزي را تائيد مي كرد .
فرياد زد و از بقيه كمك خواست ولي ديگران غرق خود بودندو مطمئن به قابله .
فرياد مي زد و همه براي او سرتكان مي دادند و قابله از بي صبري او به آنها گله مي كرد . بر سرقيمت چانه مي زد .
بالاخره كنده شد . ديگر حتي صدايش در نمي امد . فقط نيمه بيهوش ديگران را مي ديد .
قابله به آرامي چيزي را در كيف خود پنهان كرد و گفت تمام شد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home