چشمهايت را بايد ببندي تا بفهمي که دقيقا چه حسي دارد. بعد لبهايت را جمع کني و کمي هم برجسته ، درست شبيه به همان اداي بوسيدن ، بعد صورتت را آرام آرام نزديک کني. يک خنکي روشني را روي گونه هايت حس مي کني. اگر بي گدار به آب نزني و آرام آرام لبهايت را به خنکي صيقل يافته نزديک کني و شايدم گاهي چشمهايت را کمکي باز کني و ميزان فاصله ات را با آينه اندازه بگيري ، لبهايت بالاخره به سطح صاف آن مي رسد و بعد لحظه درنگ است و البته که به ميزان تخيلت دوام دارد. بعد چشمهايت را باز مي کني و تالاپي مي افتي در واقعيت تصوير صورت خودت ...اما اينقدر هم پوک يا شايدم پوچ نيست . مدتها تصوير يک بوسه روي آينه دستشويي خلق کرده اي که تخيلت را بارور مي کند.
Friday, January 28, 2005
Previous Posts
- اي يقين يافته بازت نمي نهم .... اينقدر اين جمله ا...
- آبله مرغان هوش، درک موقعيت، شعور ؟ يا هر چه که هست...
- تميز کردن چهارديواري اختياري، همراه با موسيقي انتخ...
- سياه و شايدم کمي کمتر از سياه و با يک عالمه غرور. ...
- هر دفعه من مي شم اون بچه گردن کجه که دلش مي خواد ب...
- « اين نه يک چپق ، که جمله اي است که مي گويد اين يک...
- اين هم يک جور رمل و اسطرلاب است، اما به روش مدرن، ...
- يک صدا چقدر طيف داره ؟ از اين که يک شعر کوچه بازار...
- صدا قطع صدا وصل خش خش صدا شفاف دلهره ي قطع ارتباط ...
- درست مثل سيگار که مقاومت مي کني که نگذاري تبديل به...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home