دوباره كلاغها درخوابم بودند .
تو هم بودي . او هم بود .
آن پسرك گنده و خنگ كه ترحم مرا بر مي انگيخت و صادقانه به من گفت مي دانم كه عاشقت شده ام
دوستانم بودند
من سوار بر ماشين . مسابقه بر سر سرعت بود و من تمام مسير دستم را زير چرخ پنچر شده اي گرفته بودم تا به زمين نخورد ....
نه اينقدر هم فضا مجهول نبود اينطور بود :
خواب ديدم .
*
با كه اصلا يادم نيست ولي يه آقايي بود كه مو هم نداشت صحبت مي كردم و به اصرار بهش مي گفتم كه خانمي ديده ام ميان سال بدرد شما مي خورد و مدام خودم مي رفتم و به آن خانم كه چشمان آبي داشت نگاه مي كردم و بر مي گشتم و با اطمينان بيشتري آقا را به پيوند دعوت مي كردم
**
بعد يه جاي ديگه بودم . شلوغ بود . پدرو مادرم در رثاي آقاي .... گريه مي كردند . مردي كه سالها مبارزه كرد و ظاهرا مرده بود و من دائم مي پرسيدم خودش مرد يا كشتندش ؟
***
يه جاي شلوغ بودم .يه فروشگاه به آن خانم چشم آبي نگاه مي كردم كه مشتري ها يش را هدايت مي كرد . پسر گنده و چاق كه انگار عقب مونده بود و لباس تميزي تنش كرده بودند . نه عقب مونده نبود . عجيب بود . با من حرف مي زد و همون موقع تصويري از جلوي چشم من گذشت انگار كه برايم گذشته او را تعريف مي كردند . پسر به سمت پنجره رفت و خودش را پرت كرد پائين و سنگين و بم خورد زمين . مغرش متلاشي شد ولي زنده بود . برگشتم نگاهش كردم و گفت من اصلا چيزي يادم نيست . نصف صورتش له شده بود . به من گفت من مي دانم كه از تو خوشم آمده و من فقط سعي مي كردم كه او پنجره را نبيند انگار به من گفته بودند كه خودش را پرت خواهد كرد . و درپاسخ ابراز علاقه اش گيج و گنگ ايستاده بودم
****
سوار ماشين بودم .مسابقه سرعت بود و چرا با تاخير حركت كردم ؟ نمي دونم . يه پژو ازم جلو زد ومن عقب مي موندم . يه جا همه توقف كردند و دوباره حركت اما اينبار هم كه خيلي تند مي رفتم چرخ جلوي ماشينم تركيد و من تمام مسير تا توقف گاه بعدي يه دستم رو زير چرخ گرفته بودم كه برود . برود . مي خواستم برنده شم .
*****
دوباره با پسر خنگ بودم . يكهو صحنه عوض شد من پاي تلفن داشتم با كسي حرف مي زدم . دوستم كنارم بود و با من شوخي مي كرد ومي خنديد . آمده بود مرا ببرد گردش . رفتيم يه جاي عجيبي بود سوار اتوبوس شديم و از اتوبوس با عجله و سرخوش پريديم بيرون . بليت نداده بوديم . اصرار كردم و رفتيم دو تا 25 توماني به راننده داديم . و مي دويديم و...
Saturday, February 15, 2003
Previous Posts
- وقتي از ديگران بيشتر از خدا مي ترسم به دو چيز فكر ...
- يه وبلاگ بي سرو صدا و خوب پيدا كردم
- چرا اين گير مي كنه ؟
- درحياطي بزرگ شبيه به حياط مدرسه قديمي . چندين كلاغ...
- ( كساني كه متن زير برايشان خيلي طولاني است خواهشمن...
- يه سوال : اگر يه زني با يه شوهري درهمه موارد زندگي...
- هيچ حواست بود امروز اون جمله اي كه هميشه ناگفته مي...
- چقدر خوبه كه تو جواب عشقمو اينقدر عاشقانه مي دي . ...
- ديشب مهمانهام كه رفتند . تقريبا تمام كارها تمام شد...
- من از مكالمه نصفه بدم مي ياد . من از هرچيزي كه يه ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home