Thursday, October 24, 2002

امروز پنج شنبه اي ديگر است و حال و هواي هر پنج شنبه .
چه كنم كه تعطيلات خيلي بهم خوش بگذره ؟
مدتهاست هنر تنظيم حال و هواي لحظاتم رو از دست داده ام .
نه كوهي نه جنگلي و نه صفايي
ديشب خواب ديدم .
درخواب كسي كه رئيس منه و خيلي انه منو بوسيد و اينقدر آرام بخش بود كه حد ندارد
بعد به من گفت مدتهاست كه نياز به همچنين نوازشي داري و اين نوازش تو را آرامتر مي كند تا سفر شمالي كه مي خواهي سه ماه ديگر بري ؟!!( من نمي دونم مي خواستم سفر برم يا نه )
گفت اينقدر نوازش واستراحت را نبايد از تو دريغ كرد به اميد يه سفر دور .
خيلي فضاي مهرباني بود .
ولي از صبح تا حالا دارم فكر مي كنم چرا اين شيطان و اين آدم عوضي ديشب درخوابم مرا آرام مي كرد با اين چهره متفاوت و دور از واقعيت !

0 Comments:

Post a Comment

<< Home