امروز پنج شنبه اي ديگر است و حال و هواي هر پنج شنبه .
چه كنم كه تعطيلات خيلي بهم خوش بگذره ؟
مدتهاست هنر تنظيم حال و هواي لحظاتم رو از دست داده ام .
نه كوهي نه جنگلي و نه صفايي
ديشب خواب ديدم .
درخواب كسي كه رئيس منه و خيلي انه منو بوسيد و اينقدر آرام بخش بود كه حد ندارد
بعد به من گفت مدتهاست كه نياز به همچنين نوازشي داري و اين نوازش تو را آرامتر مي كند تا سفر شمالي كه مي خواهي سه ماه ديگر بري ؟!!( من نمي دونم مي خواستم سفر برم يا نه )
گفت اينقدر نوازش واستراحت را نبايد از تو دريغ كرد به اميد يه سفر دور .
خيلي فضاي مهرباني بود .
ولي از صبح تا حالا دارم فكر مي كنم چرا اين شيطان و اين آدم عوضي ديشب درخوابم مرا آرام مي كرد با اين چهره متفاوت و دور از واقعيت !
Thursday, October 24, 2002
Previous Posts
- مجله چل چراغ را تابه حال خوانده ايد ؟ شماره اين هف...
- اون روز با يكي از دوستانم يه مكالمه كوتاه تلفني دا...
- يه روزي يه نفر پيش يه نفري كه خيلي همديگر رو دوست ...
- توي وبلاگ گاو و گلدوون كه وبلاگ خوبي هم هست . مدتي...
- يه قانون توي زندگي من هست درست مثل قانون بقاي انر...
- آهاي زندگي با توام زندگي جونم صداي منو مي شنوي س...
- تا حالا شده تو يك بيابون مدتي كاركنيد و دسترسي به ...
- دركوچه هاي محله آنگومارا قدم مي زد هوا صاف ، بانس...
- چقدر ديروز براش از انتخاب و ... حرف زدم. خودم فكر ...
- وقتي عصباني مي شم، يه چيزي تمام اجزاي صورتم رو از ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home